عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
آن حسن بدیع را حسابی دگر است
بر طلعت مهر و مه نقابی دگر است
مسرای زمهر و مه که آن جبهه وروی
ماهی دگر است و آفتابی دگر است
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
افزود اگرش به لاله سنبل چه کم است
آمد سوسن طراز سوری چه غم است
فرمان خط از عزل تعلق ما را
سردار مثال مصطفی و رقم است
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
واعظ در باغ سبزش روضه مینواست
وان کرمک پس مرز و خیار لب جو است
افتادش از این بهاره کاری غرض آنک
تا بر سر پالیز کسان گیرد دوست
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
آنرا که نه با غیر و نه با خود کار است
مطلق به مراد خویشتن هنجار است
وان کش دم گاوی به کف از کون خوی
مجبورش ستای ارچه همی مختار است
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
با اهل صفا جز سر انکارت نیست
زیبد پی شست و شو چو قصارت زیست
شو جامه آلوده خود زن بر سنگ
زنقحبه به گازران ری کارت چیست
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
ثروت سامان عامی شیطان راست
خواری شنعت عارف یزدانی راست
این حادثه خود تازه نه کز عهد قدیم
کس خرقانی جریمه میغانی راست
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
از منبر شیخ را دل رستن نیست
جز با محراب ساز پیوستن نیست
پیدا شد از این که گاوعامان به گزاف
مسجد گویند جای خر بستن نیست
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷
مدح ار چه در او ذم شد از وی مفتوح
بگرا به غزل، غزل بود قوت روح
کآمد به قصیده راست تفصیل غزل
آن مایه که معشوق براست از ممدوح
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
می خور که روانت حکمت افزون روید
راز تن و سر دل به قانون روید
زان خم که مراست کاسه گر جام کشی
خاکت عوض سبزه فلاطون روید
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴
زین جنس دوپا هر آنکه بر سر گردد
غفرانش طلب تات میسر گردد
...بتر رفت همی ترسم از آنک
برگردد و...بترتر گردد
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵
ز آن طره به جز شکست بر دل نرسد
و آسیب به دیوانه و عاقل نرسد
با این کژی کارش همی بینم راست
حرف است که بار کج به منزل نرسد
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
مفتی اگرت ز ترک دستار افتاد
کم پیچ کز این علاقه بسیار افتاد
کف زن که ز بند این مظالم رستی
پاکوب که از گردنت این بار افتاد
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
آن قوم که بر به ذوق بعضی دلیند
وان زمره که بر به کیش برخی ولیند
یک حلقه به جز دایره داران زن و مرد
در مرتبه دختران خادم علیند
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
صورت نگران به بندگی خویش درند
معنی سپران بر از خدا بی خبرند
زین هر دو گره میانه خود و خدای
انصاف بده کدام...ترند
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹
گر جام کشی مایه شینت دانند
ور طره زبون ثقلینت دانند
چون من به خطی سبزولبی سرخ گرای
تا کامروای نشاتینت دانند
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱
صوفی و مفتی خود از دوئیت بریند
چون کون خری بیفتند یکسریند
ایشان دو برادران و این خرگله گاو
اندر جدل نعمتی و حیدریند
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۶۳
یزدان به زلل نز در اعزاز نهاد
بر آذر و آب و باد و خاکت بنیاد
گردت به هوا یک نم تف و این همه تف
آبت آتشی یک کف خاک این همه باد
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
گر زاهد خر ز خوی خود برگردد
یا صوفی سگ سیاق دیگر گردد
خود شرع و طریق را چه نقصان چه کمال
گر زانکه سگی خشک و خری تر گردد
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۶۶
آدم مایه گسستن آمد ز وجود
احمد آویز بستن آورد ز جود
کی نقد عیار این دو با هم سنجند
وصل آنکه ز فضل داند از خسران سود
یغمای جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۶۹
مشنو که ز نیست هست و بودی زاید
یا نقد دغل ضنت و جودی زاید
سودای وجودی به عدم فرض انگار
تابو که از این زیانت سودی زاید