عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵۵
بهر وفای وعده، قیامت چه حاجت است؟
هر روز کز درم تو درآیی قیامت است!
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵۷
زیبد آن را درو درگاه، که از همت جود
طاق دلهای گدایان بدرش طاقنماست
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵۸
چون سر شمع که گیرند و همان نور بجاست
در ره او سر ما میرود و، شور بجاست!
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۷۲
خصم چون تندی کند، افتادگی آن را رواست
خاکساریها در این توفان، چو خاک کربلاست
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۷۸
بی فکر تو، ناپاک دل از لوث جهانست
بی ذکر تو، دل خانه بی آب روان است
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۸۳
رشکم نبود گر همه بر تخت و نگین است
چیزی که بآن رشک توان برد همین است
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۸۹
نیست دل را با هوسهای جهان در سینه جا
شد چو بی‌دولت پسر، از خانه بیرون کردنی است
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۹۱
حسن بیان مجوی ز ما دلشکستگان
«از کاسه شکسته نخیزد صدا درست!»
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۹۲
خنک آنکس، که از این مرحله چون آب روان
آنچنان شد، که غباری بدل کس ننشست
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۹۸
مباش این همه دربند زینت دنیا
که سرخ و زرد جهان، چون شفق نگه واریست
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۰۳
هستی ایام پر از نیستی در پیش نیست
عیش دنیا احتلام خواب غفلت بیش نیست
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۰۷
محض دنیا شده، با سعی ز دنیا نگذشت!
موج هرچند شنا کرد، ز دریا نگذشت!
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۱۶
کسی ز من نگرفته است خاکساری را
اگر ستاره ام از چشم آسمان افتد
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۲۱
کدورت پاک طینت را، صفای سینه میگردد
که خاکستر چراغ خانه آیینه میگردد
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۲۴
عالمی پر شده از پرتو خورشید رخش
شرم او باز زما چشم رمیدن دارد
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۳۰
مبند دل بعطای جهان، که چون شبنم
هر آنچه شب دهدت، روز باز میگیرد!
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۳۱
تلاش تیرگی با آتش دل در نمیگیرد
که تیغ شعله هرگز رنگ خاکستر نمیگیرد
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۳۲
کشتی ام بسکه کند موج صفت رم ز کنار
ترسم آخر بکنار دگرم اندازد!
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۳۳
در صف حشر، چو بیند کرمت عرض گناه
طاعتم آید و خود را بمیان اندازد
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۵۶
من رهرو راهی، که بمنزل نرساند
من دانه خاکی که بحاصل نرساند