عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴۶
سینه صافند به هم عاقل و دیوانه ما
زهد و مستی دو حبابند ز پیمانه ما
خشت این غمکده نقشی ز خرابی دارد
جلوه سیل غباری است ز ویرانه ما
از خیال لب لعل تو به شور آمده ایم
خنده گل نمک گریه مستانه ما
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴۷
گرد فتادگی شده بال همای ما
منت نمی کشد ز کسی مدعای ما
با چاکهای سینه به محشر نمی رویم
تا رنگ و بوی گل نشود خونبهای ما
حیرت ندیدگی گل گلزار وحشت است
ای غافل از نگاه تغافل نمای ما
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۵۰
الفت نمی کنند به کس دل دویده ها
گلچین نمی شوند جراحت گزیده ها
ممنون خصم غالب خویشم که خضر اوست
پای کم است گام به منزل رسیده ها
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۵۱
بسکه دارد دل توکل بر هوا
میزند عمدا تغافل بر هوا
زاهد از باده اگر سازد وضو
افکند سجاده چون گل برهوا
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۵۹
ناله در بزم دل سوخته ام ساز آموخت
بیخودی از نفسم شوخی پرواز آموخت
نکند تکیه در آغوش گل و جیب سمن
جلوه ای دید غبارم چقدر ناز آموخت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۳
مرا به میکده صد منت از می ناب است
که حسن ساقی از او نور چشم احباب است
مخواه گوهر از این بحر زآنکه خضر در او
اسیر محنت سرگشتگی چو گرداب است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۶
داغ مهر دوستانم کینه دشمن کجاست
کاروان بار منت گشته ام رهزن کجاست
راحت آتش پرستان خانه زاد آفت است
مرهم داغی به از خاکستر گلخن کجاست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۷
امشب از پرتو روی تو گلستان اینجاست
آرزو با سمنت دست و گریبان اینجاست
هرکه پابسته آن زلف چو زنجیرم دید
گفت سرحلقه زنار پرستان اینجاست
دل طلبکار لبش بود که ناگه خالش
خضر ره شد که لب چشمه حیوان اینجاست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۹
جز آه و ناله از دل دیوانه برنخاست
غیر از صدای جغد ز ویرانه برنخاست
غم از دلم به ناخن سعی کسی نرفت
هرگز غبار آینه از شانه برنخاست
زاهد فسرده است و گرنه کدام دل
در بزم او نشست که دیوانه برنخاست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۱
سیر باغ او خیال خاطر شاد خود است
صیدگاهش سایه سرو چمن زاد خود است
سرنوشتم آیتی در شأن خوبیهای اوست
خاطرم جمع است اگر گاهی مرا یاد خود است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۲
ز چشم پاکدلان معنی حیا پیداست
تپیدن دل عاشق ز نقش پا پیداست
به خون خویش گواهی دهد گرفتاری
سیاه دستی صیاد از حنا پیداست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۵
از می تجربه میخانه افلاک پر است
جام مستی شده سرشار که از خاک پر است
سنگ طفلان چه که هر نقش قدم جام جم است
درخرابات جنون آینه پاک پر است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۸
بزم خاموشی است مطرب را نوای دیگر است
حسن بیهوشی است مستان را صفای دیگر است
پرده بیگانگی آیینه دار صورت است
هر که نشناسی به معنی آشنای دیگر است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۹
پاس ادب یاد تو بسیار ضرور است
پرهیز نگاه از در و دیوار ضرور است
عشق آفت و من مست و جنون حوصله پرداز
در مشرب رسواییم اظهار ضرور است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۸۳
در گلستان محبت سایه گل آتش است
آبروی اشک خون آلود بلبل آتش است
سوختیم از بی نیازی خرمن صد آرزو
در کف ما برق شمشیر توکل آتش است
حیرت نظاره شوخی حجاب دیده شد
کز فروغ چهره اش آیینه یک گل آتش است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۸۹
در بزم وفا یاد لب یار حرام است
درکیش ادب مستی سرشار حرام است
چاک دل ما وقف گریبان غبار است
جمعیت دیوانه به گلزار حرام است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۱
بعد از این در بزم او دانسته آهی لازم است
تا کند اندیشه قتلم گناهی لازم است
گر چه استغناست ناحق کشتگان را خونبها
چشم خوبان را نگاه عذرخواهی لازم است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۳
خاکساری بزم عیش خاطر آگاه ماست
چون گهر گرد یتیمی خاک بازیگاه ماست
نیست از گرد خودی در کاروان ما اسیر
هر که دور افتاده است از خویشتن همراه ماست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۴
پی گم گشتگی ستاره ماست
بال عنقا کلید چاره ماست
در دل آن چشم مست می گذرد
اول مستی گذاره ماست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۵
محبت خانه زاد سینه ماست
خموشی همدم دیرینه ماست
ز جوی سینه صافی می خورد آب
فراموشی که تیغ کینه ماست