عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۰
اشکم که ز خون این دل ناشادست
از بی آبی ز چشم من افتادست
مگذار که بر خاک درت می غلتد
آخر نه چنانکه هست مردم زادست؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
گر افتدم آن ماه شبی مست بدست
بسپارم جان خود بدو دست بدست
ور دامن یار نیست پیوست بدست
دانم که گریبان خود هست بدست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
اشکم که ز خون چو دردی شیره شدست
وز رفتن او دو چشم من خیره شدست
از دیدۀ بیچاره نمی باید دید
کین آب ز سر چشمۀ دل تیره شدست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
هر کجا که دلی هست ز غم فرسودست
کس نیست که از رنج جهان آسودست
گر بلبل محنت زده عاشق بودست
باری دل غنچه از چه خون آلودست؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۵
غمهای فراخ من نه در خورد دلست
گرم آتشی من از دم سرد دلست
فی الجمله کرم شادی عالم باشد
با آن همه درد دل مرا درد دلست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۵
شادیّ زمانه عاشق طبع منست
اندیشۀ غم چه لایق طبع منست؟
زان بی دم نای و آب انگوربیم
کین آب و هوا موافق طبع منست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۸
گر شرح دهم که بی تو کارم چونست
یا حالت چشم اشک بارم چونست
کارم همه غم خوردن و بارم برجان
انصاف به بین که کار و بارم چونست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۳
بی عیش و طرب دمی چو برنارد دوست
ناچار زهر غمی بیازارد دوست
گر زانکه غمی برویش آمد چه عجب؟
غم نیز چو من روی نکو دار دوست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
بس که بشب مرا خروش و زاریست
در دیدۀ خفتگان ز من بیداریست
گر چشم ترا ز حال من نیست خبر
آن بی خبری او هم از بیماریست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۰
بی روی تو غمگسار من جز غم نیست
یک لحظه دلم ز خویشتن خرّم نیست
گر نیست مرا دل طرب نیست عجب
کز بس غم دل مرا دل غم هم نیست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۷
کس را ز غم تو با طرب کاری نیست
جز ناله مرا بروز و شب کاری نیست
مشغول بکار آب چشم تر ماست
چشم تو چنان مست عجب کاری نیست؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۰
امشب که بجز یار مرا ساقی نیست
می نالم و ناله ام ز مشتقاقی نیست
خود عادت بلبلست فریاد ارنی
بر غنچه ز دل نمودگی باقی نیست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۴
بلبل نالان ز شاخ چون دلشده ییست
گریان ز برش ابر چو محنت زده ییست
گویند جهان خوشست ایمه چه خوشی؟
کز گریه و ناله همچو ماتم کده ییست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۴
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۶
مویی که ز فرق آن دلارای برفت
بر بود دل مرا وز ان پای برفت
گفتم که بگیرمش شبی چون بشنود
با آن همه پر دلی هم از جای برفت
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۹
دیشب هوس دل غمینم بگرفت
و اندیشۀ یار نازنینم بگرفت
گفتم بروم بر پی دل تا آنجا
اشکم بد و ید و آستینم بگرفت
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۰
وقت سحرش چو عزم رفتن بگرفت
دلرا غم جان رفته دامن بگرفت
اشکم بدوید تابگیرد راهش
در وی نرسید و دامن من بگرفت
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۴
دل باز حدیث شادی افسانه گرفت
در گوی غمت آمد و کاشانه گرفت
گر خانۀ خود سیه نمی خواست دلم
بگرفت سرشک چشم من هر سر راه ...انه گرفت
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۶
راز تو بنزد این و آن نتوان گفت
آسان آسان بترک جان نتوان گفت
این بار که توان گفت که درد دل من
تو نشنوی و با دگران نتوان گفت؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۱
با آنکه زیان شدست یکسر قلمت
هم می نکند یاد ز چاکر قلمت
هر چند که بر خطا قلم می نرود
نامم بخطا نمی رود بز قلمت