عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۹۶
ساقی چو خوش آن نفس که زارم بکشی
جان بخشی و باز شمع وارم بکشی
چون زندگی از تو یابم ای آب حیات
خواهم که دمی هزار بارم بکشی
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۹۹
ساقی قدحی که هست عالم نفسی
وین یکنفس آن به که شود صرف کسی
نیکان گل عالمند و باقی خس و خار
با شاخ گلی نشین نه با خار و خسی
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۱۰۰
ساقی نظری به بینوانیی باری
گر باده نمیدهی صلایی باری
درمان منست یک نگه چون نکنی
از نیم نگه نیم دوایی باری
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۱۰۱
ساقی قدحی که بیکسان را تو کسی
گر درد بسی بود دوا هم تو بسی
فریاد رس اهلی مسکین که شود
فریاد رسش که هم تو فریاد رسی
اهلی شیرازی : صنف اول که تاج است و پیش بر است
صنف اول که تاج است و پیش بر است
ای خاک درت قبله صاحب نظران
بر صورت تست مشتری دل نگران
خاک کف پای تو بود تاج سرش
آنکسر که بود پادشه تاجوران
اهلی شیرازی : صنف اول که تاج است و پیش بر است
برگ دوم وزیر تاج است
ای کز مه نو رکاب رخش تو بود
خود صورت خوب جمله بخش تو بود
معموری ملک جانکه شاهش غم تست
از لطف وزیر تاج بخش تو بود
اهلی شیرازی : صنف اول که تاج است و پیش بر است
برگ سیم ده تاج است
ای آنکه غمت فرشته محتاج کند
زلف تو حدیث شب معراج کند
دارد سر من بر آسانت ز شرف
خشتی که برابری به ده تاج کند
اهلی شیرازی : صنف اول که تاج است و پیش بر است
برگ چهارم نه تاج است
ای سرمه دیده ها ز خاک در تو
پیوسته بود لطف خدا یاور تو
بر تخت زمین تو پادشاهی و فلک
نه تاج زمردی بود بر سر تو
اهلی شیرازی : صنف اول که تاج است و پیش بر است
برگ ششم هفت تاج است
ای آنکه بحسن چون تو واقع نشود
از شرم رخ تو ماه طالع نشود
یک بنده تو ز هفت اقلیم جهان
شاید که بهفت تاج قانع نشود
اهلی شیرازی : صنف اول که تاج است و پیش بر است
برگ هشتم پنج تاج است
ای آنکه ترا خاتم دولت بکف است
پیش تو عطای دیگران برطرف است
درویش تو را ز ناخن پنج انگشت
در دست همیشه پنج تاج شرف است
اهلی شیرازی : صنف اول که تاج است و پیش بر است
برگ دهم سه تاج است
ای لعل تو خورده خون دلها همه دم
از آب طرب نشان دمی آتش غم
می خور که سه کاسه در سر از باده لعل
بهتر که سه تاج زر نهی بر سر هم
اهلی شیرازی : صنف اول که تاج است و پیش بر است
برگ دوازدهم یک تاج است
ای روی تو آفتاب خوبان بجمال
هرگز نرسد بدامنت دست زوال
خاک قدمت گر همه یکذره بود
یک تاج زر است بر سر اهل کمال
اهلی شیرازی : صنف دوم که زر سفید است و بیش بر است
صنف دوم که زر سفید است و بیش بر است
ای آنکه ترا سوی رقیبان نگهست
بیصورت حال تو دل من تبهست
در دور قمر که شاه و درویش یکیست
آنرا که بود نتگه بکف پادشه است
اهلی شیرازی : صنف دوم که زر سفید است و بیش بر است
برگ دوم وزیر زر سفید است
ای آنکه غم تو دلخراش آمده است
شده صورتت آن ملک که فاش آمده است
در پای تو ایشاه بتان شاخ بهار
چون دست وزیر تنگه پاش آمده است
اهلی شیرازی : صنف دوم که زر سفید است و بیش بر است
برگ چهارم نه زر سفید
ای کز کرمت خلق فرحناک بود
با لطف تو سیم و زر کم از خاک بود
زر پیش تو هیچ است ولی در کف ما
نه تنگه برابر نه افلاک بود
اهلی شیرازی : صنف دوم که زر سفید است و بیش بر است
برگ هشتم پنج زر سفید
ای آنکه سگت آب رخم نپذیرد
در کوی تو صد گدا بحسرت میرد
درویش تورا نیست بجز ناخن دست
چیزی که به پنج تنگه دستش گیرد
اهلی شیرازی : صنف دوم که زر سفید است و بیش بر است
برگ دوازدهم یک زر سفید
ای آنکه ز شوق آهویت مجنونم
درویش توام ز پادشه افزونم
من رند و شرابخواره آسوده ز گنج
یک تنگه اگر مرا بود قارونم
اهلی شیرازی : صنف سیم شمشیر است که بیش برست
برگ پنجم هشت شمشیر است
ای کز تو نه دل گزیر دارد نه گذر
غیر از تو دو عالمم نیاید به نظر
گفتی ک مرا به بهشت جنت مفروش
هست این سخنم ز هشت شمشیر بتر
اهلی شیرازی : صنف سیم شمشیر است که بیش برست
برگ نهم چهار شمشیر است
ای آنکه فلک گشادم از وصل تو داد
بی وصل توام گشایش از دهر مباد
شمشیر تو زد ترک فلک از همه سو
زان چار طرف بچار شمشیر گشاد
اهلی شیرازی : صنف چهارم که غلام و پیش برست
برگ دوم وزیر غلام است
ای آنکه فلک شرم ز نام تو کند
در صورت جان ملک سلام تو کند
دستور سپهر با همه منصب و جاه
خواهد که وزیری غلام تو کند