عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۱۶ - بها
گر چه در دل سر جنگست بتانرا همه دم
در دل ما سر صلحست و صفا بر سر هم
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۱۹ - پیری
هرگز نکند فلک بکس پروایی
رحمی نکند بعاشق شیدایی
بار تو کوه را در آن یارا نیست
کرده ست رقم بنام بی یارایی
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۲۱ - پیر
برداشت ساقی ما شرم از میان و منهم
گل پیرهن قبا را بگشود و پیرهن هم
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۲۳ - جمشید
دل گر چه مفلس است بسی گوهر مراد
از چشم ما شمرد بدست تو حوراد
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۳۱ - حسام
نقل سر شراب ندارد دل کباب
جز ذکر آن دهان که خوش آید بکام ما
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۳۳ - خرم
گرخم زلفش درآرد سر بدل همدم شود
بر هوا تاج سر اندازد دل و خرم شود
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۳۹ - شاه ملا
خاکروبان درت را هوس کعبه خطاست
گر دل بیسر و پاییم کند میل رواست
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۴۸ - عبدالله
نه که بیخون جگر راحت دل دیده نیافت
تا دلم خار نخورد آبله پا نشکافت
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۵۰ - غنی
یکدم آسوده ز کشتن دل قصاب نبود
تیغ خونریز دل سخت ترا خواب نبود
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۵۱ - قطب الدین
قطره با سیل دو بینی بمحل صمدیت
گر دو بینی دو نبینی بمقام احدیثت
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۵۲ - کاکا
جهان تنها گرفت از خلق خوش یار
کجا با لشگران گیرد دگر بار
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۵۳ - کریم مراد
کرام کریم و مرید مراد
به تشریف هم در جهانند شاد
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۵۴ - قلی
گفته دیوانه باشد خنده و در دل چرا
درد و خنده هر دو آخر ظاهرست اینک مرا
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۵۶ - مرشد
هر که از اهل یقین از جام حیدر گشت مست
مشرک آب کوثر از دست علی طرفی نسبت
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۶۷ - ولی
مسند شاهی بود دام ره هر بی بصر
میل درویشی نما گردیده یی داری بسر
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۶۸ - عیسی
آتشی کز برق غیرت برفروخت
خرمن درویش درمانده بسوخت
اهلی شیرازی : لغزها
لغز تنکه
آن سیم بدن چیست که دل برباید
از وی گرهی دو صد گره بگشاید
بی چین جبین بهیچ جا می نرود
وز چین جبین او فرح میزاید
اهلی شیرازی : قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر
بخش ۲
نسیم کاکل مشکین کراست چون تو نگار
شمیم سنبل پرچین کجاست مشک تتار
شمیم خیزد از آهو ولی نه زین خوشتر
نسیم گل وزد اما چنین نه عنبر بار
نسیم کاکل مشکین کرا خیزد از این خوشتر
شمیم سنبل پرچین کجا ریزد چنین عنبر
تقطیع: مفاعلین مفاعلین مفاعلین
قافیه: مقید مجرد
بحر: هزج مثمن سالم
صنعت: ترصیع
اگر چه نیست چو پروانه تاب شمع توام
ز من دریغ تو پروانه وصال مدار
نمی شود دل تنگم ز دیدنت نومید
گرش بدیده مژگان همی نشانی خار
فراق و داغ تو در خون دو نرگسم بنشاند
اگر غم تو بخون داردم نشان مگذار
پروانه شمع تو شد دل کز وفا دارد نشان
پروانه وصلش مده کش غم بخون دارد نشان
تقطیع: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلان
قافیه: مردف بردف
بحر: رجز مثمن مذال
صنعت: تجنیس تام
ضرورت است مرا خود شنیدن این نوبت
که تازه دل شد از آن بوی مشک چین گلزار
لبالب است زجان آن دهان و مسکین من
که داغها برم از وی بجان حسرت خوار
بسست بویی از آن زلف مشکبویم زان
که بوی او دل مسکینم آورد به قرار
تا شنید این جان مسکین بویی از آن زلف مشکین
تازه شد زان بوی مشکین داغها بر جان مسکین
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلییان
قافیه: مردف بردف مفرد نوع دیگر
بحر: رمل مثمن مسبغ
صنعت: تجنیس خطی
نهاده است خیالت چو پای بر جانم
شبی نخوابم از این سیل دیده بیدار
اگر غم تو که آرد چنین شبیخونها
بریزدم به شبی خون که گویدش زنهار
خیالت چو برجانم آرد شبیخون
شبی آبم از دیده ریزد شبی خون
تقطیع: فعولن فعولن فعولن فعولان
قافیه: مردف بردف نوع دیگر
بحر: متقارب مثمن مسبغ
صنعت: تجنیس مرکب
مگردمی نه از بن سان گشاده زلف آری
که گردن دلش از غم یکی رهد زهزار
گزیر، نیست که پا بر سرم اجل بنهد
که چون رهایی ام از این کمند شد دشوار
گر دمی زین کشی زیر پا بر سمند
گردنی کی رهد چون رهی از کمند
تقطیع: فاعلن فاعلن فاعلن فاعلان
قافیه: مقید بحرف قید
بحر: متدارک مذال
صنعت: تجنیس مطرف، تضمین المزدوج
سمن چوورد رخت دیدجان نثارش کرد
صبا چو گرد ترا یافت کرد دل ایثار
یکی که وصف ترا ورد ساخت جان منست
که نقد حاصل خود گرد باخت در ره یار
ورد رخت دید جان وصف تراورد ساخت
گردترا یافت دل حاصل خود گرد باخت
تقطیع: مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات
قافیه: مردف بردف مرکب
بحر: منسرح مطوی موقوف
صنعت: تجنیس ناقص
سرم فدای تو بسیار یار غیر مشو
مسوزجان گران بار من دگر زین بار
ترا زآتش غم گر چه سوخت بس عاشق
ولی باینهمه خواری یکی نگشت غبار
طراوت گل رویت که برفروخت چمن
هزار خرمن گل را بسوخت سنبل وار
بسیار یار آتش غم گر چه برفروخت
انبار بار وین همه یکباره ام بسوخت(کذا)
تقطیع: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
قافیه: مردف بردف مرکب نوع دیگر
بحر: مضارع اخرب مکفوف مقصور
صنعت: تجنیس مکرر
غباری از توسمن بوی مشک اگر نه بریزد
نه مشک خاک سیاهی است بر سر تاتار
رخت که شمع صفت ریخت آبروی بتان
بسوخت بیخودم از تاب خویش چون گلنار
بی تو سمن مشک که بر رخت ریخت
خاک سیاهی بسر بخت بیخت
تقطیع: مفتعلن مفتعلن فاعلات
قافیه: مردف بردف نوع دیگر
بحر: سریع مطوی موقوف
صنعت: اشتقاق
از این برآمده کاخ است خاک بر سر من
کزو امید ندارم مراد وصل و کنار
یکی که جان مرا سوخت بیتو حاصل عمر
میان ما و تو تا کی شدست حایل دار
این کاخ خاک بر سر جان سوخت بیتو حاصل
دام مراد وصلت تا کی شدست حایل
تقطیع: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن
قافیه: مقید بتاسیس و دخیل
بحر: مضارع جزوی اخرب جزوی سالم
صنعت: قلب کل
شمار غم ز تو گر جا بجا کنیم رقم
غم ترا بنویسیم تا به حشر شمار
کی است سینه به ناخن مرا نه صد پاره
که شرح تیغ تو سازم بلوح سینه نگار
از تو کجا چاک نیست سینه به ناخن
تا بنویسم بحشر شرح تغابن
تقطیع: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع
قافیه: مقید بتاسیس
صنعت: قلب بعض
هلاک نرگس خویشم اگر کنی ایسرو
کلاه بخت بچرخ افکنم چو گل صدبار
سعادتم بارادت چو خاک پای تو ساخت
زهی مزید محبت زهی سعادت یار
هلاک نرگس خویشم اگر کنی بارادت
کلاه بخت بچرخ افکنم چو گل ز سعادت
تقطیع: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
قافیه: مقید بتاسیس و دخیل نوعی دیگر
بحر: مجتث مخبون
صنعت: قلب مطرف
اگر بر آن رخ کش دیده نیز میدیدی
تو باز از کرم خویش پرده بردار
لب تو کردم ازین گونه خوش خراب از اشک
مرا بدرد چو شد بیم مرگ از او برادر
بارخش وه نیز میدیدیم زین هوش خراب
باز اگر میبرد بارم را بدر بیمرگ از آب
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
قافیه: مردف بردف مفرد
بحر: رمل مثمن مقصور
صنعت: مقلوب مستوی
هزار سال چو رویت گلی نیارد کس
که چون من از همه سویش بود هزار هزار
اگر چه در چمنی چون تو نوگلی نشکفت
نداشت درد گلی بلبلی چو من افکار
چو رویت نیارد کسی نو گلی
چو من هم ندارد گلی بلبلی
تقطیع: فعولن فعولن فعولن فعل
قافیه: مطلق مجرد
بحر: متقارب محذوف
صنعت: سجع متوازی
یکی که سرزد ازو شوق روی تو دیدن
زذوق کوی تو کرد از بهشت چون من عار
بدرد و داغ خوشیم از هوای وصلت زان
ز گشت باغ کشیدیم پای دل بکنار
ز شوق روی تو دیدن بدرد و داغ خوشیم
ز ذوق کوی تو دامن زگشت باغ کشیم
تقطیع: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
تقطیع: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
قافیه: مطلق بخروج
بحر: مجتث مخبون مقصور
صنعت: سجع متوازی
سزد اگر دل صید کمند تو شاد است
درین که پای سمندت برو کند رفتار
یقین که تو چو من آهو نه کم اسیرت هست
ز آهویی چو بمیرد چه غم رسد به تتار
دل صید کمندت شد و چون او نه کم استت
در پای سمندت چو بمیرد چع غم استت
تقطیع: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
قافیه: مطلق بخروج و مزید
بحر: هزج اخرب مکفوف محذوف
صنعت: سجع متوازی
دل حزین چو خراب یکی نظر از تست
چه باشد ار بنمایی دمی رخ چو نگار
یکی نما چو بتم چهره شاهدا ور من
پرستمت چو خراب توام دمی بگذار
رخ ترا چو دمی بنگرم بمن ستم است
به یک نظر ستمی بر شکسته یی مگمار
چو خراب یکنظرستمت چه شد ار دمی نگرستمت
چه شد ار دمی نگرستمت چو خراب یکنظرستمت
تقطیع: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قافیه: مطلق بخروج و مزید و نایره
بحر: کامل مثمن سالم
صنعت: طرد و عکس
بود لب شکرین تو شربت کوثر
خد تو لاله نوبر خط تو نیل عذار
از آن قدتو که شد بنده قامت طوبیش
به سرو گو خط آزادگی خویش بیار
لب تو شربت کوثر قد تو قامت طوبی
خد تو لاله نوبر خط تو سر خط خوبی
قد تو قامت طوبی لب تو شربت کوثر
خط تو سر خط خوبی خد تو لاله نوبر
تقطیع: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
بحر: مجتث مخبون
تقطیع ایضا: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن
بحر: رمل مخبون
تقطیع ایضا: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
بحر: هزج سالم
قافیه: اول معروف و مجهول- ثانی مقید مجرد
صنعت : ملون بسه بحر، موصول بدو حرف، نوعی دیگر طرد و عکس
دل من از تو اگر زنده شد نباشد دور
چو من ز شکل تو دل زنده شد بت فرخار
ولی به ملکت جان زد علم سپاه غمت
که تا برآردم از جان و عقل و هوش دمار
دل ز تو در ملکت جان زد علم
من ز تو دل زنده هم از اولم
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن، مفتعلن مفتعلن فاعلن
قافیه: معمول و غیر معمول
بحر: رمل مسدس محذوف، سریع مطوی مکشوف
صنعت: ذو بحرین
خمد ز سستی تب پشت بیتو بس تن را
که ستیست بسی از تبت به بس تن زار
تقطیع: مفعول مفاعلن فعولن
قافیه: معمول و غیر معمول
بحر: هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف
صنعت: موصل منشاری
وصالی ار چه کمم داده است بخت ولیک
چه من بیاد تو دایم خوشم وصال انگار
اگر دوا نکنی درد ما ز دردی دن
تو چون خوشی مه من باد جان من بیمار
همه مراد من ای مست ناز چون نظریست
مکن به تلخی غم ناامیدم از دیدار
دگر شکست تنم نیک بین وعیب مکن
چرا که شیشه عیشش ز غم شکست انبار
ای داده دوای دردم از دردی دن
من با تو خوشم گر تو خوشی هم با من
مست نظریست نیک بین عیب مکن
تلخی منما شیشه عیشش مشکن
تقطیع: مفعول مفاعلن مفاعیل فعل
قافیه: مقید مجرد
بحر: هزج اخرب مقبوض مکفوف مجبوب
صنعت: مصراع اول مقطوع، ثانی موصول بدو حرف، ثالث بسه حرف رابع بچهار حرف
بجز تو نیست دلارام من که در عالم
من از برای تو رسوای دهرم ای دلدار
ورای عشق محالم نمود کرداری
وگر رود دل و دینم نگردم از کردار
دلارامم که در عالم علم کرد
مرا رسوا هم او کرد و کرم کرد
تقطیع: مفاعیلن مفاعیلن فعولن
قافیه: مقید مجرد
بحر: هزج مسدس محذوف
صنعت: غیر منقوط
دلم به شیب ذقن غبغب تو چون بیند
که هست چین جبین تو بیش از آن بسیار
همیشه چون بریم دین بچین زلف ای بت
غبار غم چه نمایم بتا ببین زنار
شیب ذقن غبغبش چین بچین
چین جبین بیش ز غبغب ببین
تقطیع: مفتعلن مفتلعن فاعلات
قافیه: مردف بردف مفرد
بحر: سریع مطوی موقوف
صنعت: منقوط
مرا که جان نکند تازه غیر غمزه تو
نه میسزد که کنم جایت ای صنم دل تار
یقین که جان رودم هر زمان ز حال از آنک
تویی میانه جان لحظه لحظه ای خونخوار
جان کند تازه غمزه جانان
میسزد جای وی میانه جان
تقطیع: فاعلاتن مفاعلن فعلان
قافیه: مردف بردف مفرد
بحر: خفیف مسدس، عروض: مخبون اصلم مسبغ، ضرب: مقصور
صنعت: رقطا
شکار لا غرم اصلا نبینیم قیمت
که نامدست به پیش تو عالمش مقدار
هزار یوسف کنعان برت چو چیزی نیست
که میخرد به پشیزی مرا درین بازار
اصلا نبینی ما را بچیزی
کامد به پیشت عالم پشیزی
تقطیع: فعلن فعولن فعلن فعولن
قافیه: مطلق مردف بردف
بحر: متقارب اثلم
صنعت: خیفا
خیال روی تو تا بسته اند بر چه نسق
که جان نیافته شمعی نظیر آن رخسار
اگر چه وجه تو در خورد ز دست چرخ رقم
کشیده نیک برو بیقلم خطت زنگار
تویی که هر که بزیب و جمال جز تو بود
نه پیش حسن تو او راست نیم ذره و قار
مگر زدست تو شیرین دهن بود که مدام
رخش چو صورت چین عالمیست بر دیوار
تا بر چه نسق وجه تو زد چرخ رقم
کان شمع نظر کشیده نیکو بقلم
هرگز بجمال جز تو دستش ندهد
آراستنی چو صورت چین عالم
تقطیع: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل
قافیه : مقید مجرد
بحر: هزج اخرب مکفوف مجبوب
صنعت: مصراع اول حرفی منقوط و حرفی غیر منقوط، ثانی دو، ثالث سه، رابع
چهارشنبه ایا جلیس موافق و زید باد بهار
چو غنچه کاسه می گیر و روی در چمن آر
قیامتست دگر طرف باغ و کشت چمن
کسی که خیمه بصحرا نزد کسش مشمار
بیار باده که بر ذهن هر چه پنهانست
بیک دو دور عیانست از صفای عقار
ساقیا، بهار آمد قاش کن چه پنهانست
غنچه که میگرید نرگسی که خندانست
تقطیع: فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلان
قافیه: مطلق بردف و خروج
بحر: هزج مثمن جزوی اشتر و جزوی سالم، عروض و ضرب مسبغ
صنعت تشبیه کنایه- مراعات نظیر
از آن گذر گه باغست همچو خلد اکنون
که باد روح فزایست همچو جان به گذار
لوای گل که مخلد بود اگر نه بود
که جان برد ز جفای وی و ستیزه خار
وزید بوی بهشت و قصور ماست ز هوش
نه وقت صبر و حضورست و گوشه ایهشیار
باغست چو خلد اکنون خلد ارنه قصورستش
بادست چو جان گر جان پیوسته حضورستش
تقطیع: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن
قافیه: مطلق بردف و خروج و مزید
بحر: هزج مثمن جزوی اخرب و جزوی سالم
صنعت: تشبیه مشروط
خبر چو یافته زلف شب از بنفشه دگر
چنین بروی شبست از چه جعد تیره شعار
طریق دلبریش بین که ساختست ز مشک
بنفشه دامی و انداختست مشک تتار
با زلف شب بنفشه شبه ساختستمش
نی نی شبست تیره بنشناختستمش
تقطیع: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
قافیه: مطلق بردف و خروج و مزید و نایره
بحر: مضارع اخرب مکفوف محذوف
صنعت: تشبیه تفضیل
بنور گل چو دل روشنان بود گلشن
چو گلشنش دل شوریده روشنست انار
چو دل روشن بود گلشن
چو گلشن دل شود روشن
تقطیع: مفاعیلن مفاعیلن
قافیه: لزوم مالایلزم
بحر: هزج مربع
صنعت: تشبیه عکس
اهلی شیرازی : قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر
بخش ۶ - دایره مرکب مدور
از آنکه چهره بر افروخته گلت راهست
مرا فروخته رخ شمع رویت از انوار
لبت چو میشکند گلشکر در آ دیگر
دمی دگر بچمن مشک کن بچشمان خوار
تو رخ چو گل مکن ایماه از سمن پنهان
بگلرخی مه من قدر از سخن بردار
از چهره افروخته گل را مشکن
افروخته رخ مرو تو دیگر بچمن
گل را دیگر خجل مکن ایمه من
مشکن بچمن ایمه من قدر سخن
تقطیع: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل
قافیه: مجرد
بحر: هزج اخرب مکفوف مجبوب
صنعت : مربع
ایا حریف گل اندام چون رسید بهار
ز بهر کام دل آور بلاله زار گذار
درست چون قدحست آفتاب گل برمی
بنوش ساغر و بر آتش دل آبی بار
گل در بهارست چون آفتابی
زد لاله زان رو بر آتش آبی
تقطیع: فعلن فعلون فعلن فعولن
قافیه: مطلق بردف
بحر: متقارب اثلم
صنعت: تشبیه کنایه
مخواه تا بتوان غیر ساقی گلچهر
به دور لاله کن از زهد غنچه سان انکار
مراست دیده بهنگام گلستان پیوست
بدان رفیق که باران شدست مرجان خوار
ایساقی گلچهره هنگام گلستانست
در لاله کن از غنچه آن برق که باران است
تقطیع: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن
قافیه: مطلق بردف و خروج
بحر: هزج مثمن اخرب
صنعت: تشبیه کنایه
حریف بزم گل از جوی خلد زان مستست
که سبزه خضر خرامست بر لب انهار
شدست خلد برین باغ و بنگر از سبزه
دمیده خضر خطان را بگرد گل شب تار
رهین جام شرابست هوش اهل نظر
ز جام لاله خرابست عقل هر هشیار
بزم گل چو خلد آمد خلد اگر شرابستش
سبزه خضر را ماند خضر اگر شبابستش
تقطیع: فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن
قافیه: مطلق بردف و خروج و مزید
بحر: هزج اشتر
صنعت: تشبیه مشروط
به سنبل چمنم زان نظر فتاد که هست
چنین عبیر فشان همچو طره دلدار
نمو نه رشته جان ساختستمش لیکن
ز جان بهست چو بشناختستمش یکبار
سنبل نمونه رشته جان ساختستمش
نی نی ز جان بهست چو بشناختستمش
تقطیع: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
قافیه: مطلق بر دفین و خروج و مزید و نایره
بحر: مضارع اخرب مکفوف محذوف
صنعت: تشبیه تفضیل
از آنکه چون گل بستان شده رخ مستان
چو مست از آن شده گل بسته لب ز خنده انار
چو بستان شد رخ مستان
چو مستان شد گل بستان
تقطیع: مفاعیلن مفاعیلن
قافیه: لزوم ما لا یلزم
بحر: هزج مربع
صنعت: تشبیه عکس
میان باغ دگر جوش میزند گل از آنک
چو مست باده مگر شوری افکند بهزار
حیات زندگیش همچو باده خون جوشد
که مرغ مست خروشد بنوحه از اشجار
ضعیف را بلب جو نشاط از آن خیزد
که هر سو از لب جو میدمد خط زنگار
می اگر جوش زند گل ز چه جوشد بلب جو
مست اگر شور کند مرغ خروشد ز چه هر سو
تقطیع: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن
قافیه: معروف و مجهول
بحر: رمل مثمن مخبون
صنعت: تشبیه اضمار
رسید سوی چمن سبزه و فرح بخش است
زهی ز بخت دل افروز گشته کشته و کار
تو خاک بین ز دم باد در سمن سایی
زهی چو روح دل آسا گلی عبیر غبار
چمن سبز و فرح بخش و دم باد سمن سای
زهی بخت دل افروز و زهی روح دل آسای
تقطیع: مفاعیل مفاعیل مفاعیل مفاعیل
قافیه: لزوم مالایلزم
بحر: هزج مکفوف مقصور
صنعت: لف و نشر مرتب
یقین که لاله ساغر زده پرستدمی
نشانده عادل عهدش مگر زمی بکنار
میان گشوده لبان گل زمی دهان شسته
چنین که سد شریعت ببست شاه دیار
لاله ساغر زده بر سنگ و لب از می شسته
شاه عادل مگر این سد شریعت بسته
تقطیع: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قافیه: اختلاف حذو
بحر: رمل مخبون محذوف
صنعت: حسن مقطع
قرار مصر دل و یوسف شهنشاهان
شه دل آینه یعقوب خان ذومقدار
وجیه صورت و خسرو نژاد و صاحب علم
که هم مصاحب حلم است و هم حلیس وقار
یوسف شه نشان صاحب علم
شاه یعقوب خان صاحب حلم
تقطیع: فاعلاتن مفاعلن فعلن
قافیه: محجوب
بحر: خفیف مسدس مخبون محذوف
صنعت: مراعات نظیر
بجان سروری از چشم مردمی ناظر
به گنج خوشدلی و بحرخرمی مختار
جان سروری چشم مردمی
گنج خوشدلی بحر خرمی
تقطیع: فاعلن فعل فاعلن فعل
قافیه: اختلاف توجیه(کذا)
بحر: متدارک مخبون مقطوع
صنعت: استعاره
چنانچه مهر نماید فروغ بر همه کس
شدست نور فزا در همه دل ابرار
از آنکه ظل کرم گسترد همیشه کند
حجر بمهر هنر پروری در شهوار
مهر نما بر همه کس ظل کرم گستریش
نور فزار در همه دل مهر هنرپروریش
تقطیع: مفتعلن ۴ بار
قافیه: اختلاف نفاذ(کذا)
بحر: رجز مطوی
صنعت: مدح موجه
نگه چو کرده سوی نعل خنگ او از دور
ز خویش رفته مه نو بگنبد دوار
بعرصه گرشه چوگان نموده گه گه زان
هلال مه مه ازین عرصه کرده است کنار
چو نعل خنگش نموده گه گه
ز خویش رفته هلال مه مه
تقطیع: فعول فعلن فعول فعلن
قافیه: مکرر
تقطیع: متقارب مقبوض اثلم
صنعت: اغراق
وجود ماست کم از ذره یی و او چون مهر
در آمدست بجذب دل از یمین و یسار
دمیده در کرمش صد گل از سپهر امید
نموده سحری از اینگونه بر دل احرار
ما ذره و او در کرم سپهری
در جذب دل از ما نموده سحری
تقطیع: مفعول مفاعیل فاعلاتن
قافیه: اختلاف حرف قید
بحر: قریب اخرب
صنعت: ذوبحرین(کذا)
یقین که کس علم ظلم بر نمی دارد
که میزند کرمش کوس عدل در اقطار
اگر کند بگدایی تطاولی شاهی
کشد بصولت شاهی مقابلش بردار
علم ظلم نماند تطاولش
که زند کوس عدالت مقابلش
تقطیع: فعلاتن فعلاتن مفاعلن
قافیه: اختلاف اشباع
بحر: غریب مخبون
صنعت: مراعات نظیر
رواست آنکه غلامش کند زر تبت و قدر
عزیز یوسف مصری غلام و خدمتکار
براه اوست همه مشک ناب خاک زمین
وزوست خوار زمان در مقام عز و وقار
مشک در راه اوست خاک زمین
یوسف مصر ازاوست خوارزمان
تقطیع: فاعلاتن مفاعلن فعلات
قافیه: اختلاف ردف
بحر: خفیف مسدس مخبون صدرو ابتدا سالم
صنعت: محتمل الضدین
هر آن براق که وی را گهی شود حامل
چو باد بگذرد از رخش خاک برق آثار
مگو که عرش تواند ستیزه با ذاتش
چنین که ریزد خوناب از آتش پیکار
هر براقی که شود حاکل عرش ذاتش
باد از خاک برانگیزد و آب از آتش
تقطیع: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قافیه: معمول
بحر: رمل مخبون محذوف
صنعت: متضاد
یقین بود که ازو دوستان شده چون سرو
بخرمی دل ایشان بعیش و نوش گوار
شدند خرم و خندان از و محبان لیک
همیشه خصم گدازان ز آتش ادبار
دوستانش چو سرو خرم و خندان
دل ایشان بعیش و خصم گدازان
تقطیع: فاعلاتن مفاعلن فعلاتان
قافیه: ایطاء جلی
بحر: خفیف مسدس مخبون عروض و ضرب مسبغ
صنعت: سحر حلال
اهلی شیرازی : قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر
بخش ۷ - دایره مرکب مدور
همیشه دشمنش آنجا ز اهل نار بود
از آنکه می فتد اینجا بعالم پندار
سیه شدست جهان زان بخصم ملعونش
که از عذاب و غمش تیره گون بود ابصار
دشمنان ز اهل نار یستمعون
انکم فی العذاب مشترکون
تقطیع: فاعلاتن مفاعلن فعلات
قافیه: شایکان
بحر: خفیف مخبون مقصور
صنعت: اقتباس
ایا سپهر کرامت که لطف تو گیرد
میان جور فلک دست صالح و فجار
یقین که دست گدایان تو گیری از غصه
مرید و یار اسیران تویی بهر اعسایر
لطف تو گیرد دست گدایان
یا فلک آمد یار اسیران
تقطیع: مفتعلن فع مفتلعن فاع
قافیه: ایطاء جلی
بحر: منسرح مطوی منحور مجدوع
صنعت: تجاهل العارفین
همی گلاب اگر از رهت نیابد بو
چو آب جوی بریزند بر گلش اخیار
اگر گل از اثر رحمتت نگیرد آب
به آب روی گل آتش بیفکند عطار
گلاب اگر زگل رحمتت نگیرد آب
چو آب جوی بریزند آب روی گلاب
تقطیع: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
قافیه: ایطاء خفی
بحر: مجتث مخبون مقصور
صنعت: ردالعجز علی الصدر
یقین که خواند چو بنده دعای تو عیسی
فرشته شاهد آن شد که میکند تکرار
نه بر در تو همین خلق شاد کام آیند
بگرد خوان تو صد عالمند راتب خوار
خوانند دعا و شادکامند
شاهان که ترا بگرد خوانند
تقطیع: مفعول مفاعلن مفاعیل
قافیه: ایطاء جلی
بحر: هزج مسدس اخرب مقبوض
صنعت: رد العجز نوع ثانی
اگر چه کنده شدی پیش ازین دو صد خانه
عدالت تو جهان را کنون شده معمار
فکند قهر تو اش دست بلکه سر ببرد
چو خاطری شکند دل سیاهی از اشرار
کندش خانه بلکه سر ببرد
عدلت آنرا که خاطری شکند
تقطیع: فعلاتن مفاعلن فعلن
قافیه: ایطاء جلی
بحر: خفیف مسدس مخبون محذوف
صنعت: رد العجز نوع ثالث
تویی که چرخ نگردد بنقطه از امرت
براستی گذراند همیشه چون پرگار
اگر فتاده براهست پیش تو صد سر
شهان چگونه توانند ازین طریق فرار
بهر که راست بود با تو ازادب خوش باش
وز آنکه پیش تو گردید چپ بر آردمار
چرخ گردد با ادب راست پیشت روز و شب
راستی را با شهان چون توان گردید چپ
تقطیع: فاعلاتن فاعلن فاعلاتن فاعلن
قافیه: اکفاء
بحر: مدید
صنعت: در العجز نوع رابع
عجب مدار ز رحمت چو رو بکوه آری
چو شبنم ار چه دهد لعل دامن کهسار
از ابر جود که بادت فدا بسی جانها
کنی پر از در و گوهر کنار لیل و نهار
برحمت چو رو آری که بادت فدا جانها
چو شبنم چه دامنها کنی پر زگوهرها
تقطیع: فعولن مفاعیلن فعولن مفاعیلن
قافیه: ایطاء جلی
بحر: طویل
صنعت: حشو ملیح
لوازم کرمت روز و شب عدالت گشت
از آنست معدلتت در جهانش استشهار
مدام شان تو شد خسروی باستحقاق
مدام کار تو شد داوری به استقرار
از مکرمت روز و شب شان تو شد خسروی
از معدلت در جهان کار تو شد داوری
تقطیع: مستفعلن فاعلن مستفعلن فاعلن
قافیه: ایطاء جلی
بحر: بسیط
صنعت: حشو قبیح و متوسط
کجا چو کلک و کف و تیغ تو بود ابری
که هر یکی بگهر پاشیند رشک بحار
یقین که از همه کس مهتری بر تبت و شان
شدی ز نیکدلی خوشتر از صغار و کبار
کلک و کف و تیغ تو ای از همه کس مهتر
هر یک بگهر پاشی باشد ز یکی خوشتر
تقطیع: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن
قافیه: ایطاء جلی
بحر: هزج اخرب
صنعت: جمع و مفرد
رسید در کرم و لطف بذل تو جایی
که بحر مانده تهی چشم و چشمه بی ادخار
ز جود و بذل شما گنج لطف و بحردلید
ولیک دیده پرید از عنایت جبار
در کرم و لطف شما بحردلید
بحر تهی چشم و شما دیده پرید
تقطیع: مفتعلن مفتعلن مفتعلان
قافیه: ایطاء جلی
بحر: رجز مسدس مطوی مذال
صنعت: جمع و تقسیم
برآمد از ره قرب تو ذره یی بنظر
وزان کهست چو خورشید دیده بیدار
همیشه گر چه بسی چاره ایم در طلبست
تو آفتابی و ما سایه ایم در ته غار
ما زره قرب تو بی چاره ایم
زانکه تو خورشیدی و ما سایه ایم
تقطیع: مفتعلن مفتعلن فاعلات
قافیه: ایطاء جلی
بحر: سریع مطوی
صنعت: جمع و تفریق
رساند خطبه نظمت بگوش جان سحری
نه آنچنان که کند عقل نسبت اشعار
نهفته است بسی نکته زیر هر سخنت
همین بود سخن بکر و زیور افکار
طرایف تو همه در شنیدن آمد در
درو کمست ولی عیب سفت چون ابکار
سخنت بگوش جانها گهرست در شنیدن
نه چه نسبت؟ این بود بکر و دروست عیب سفتن
تقطیع: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
بحر: رمل مشکول
صنعت: جمع و تفریق و تقسیم
مگس ندیده ز حلم و حیای تو رنجی
کمین نکرده ببد با کسی زهی اطوار
چه خلق خلق بود بهتر از تو ایخورشید
چنین که ذره ندیدی بچشم استحقار
همین بود هنر خلق اگر کند بشری
که سوی عیب یکی ننگرد باستحضار
کس ندیده حلم و حیا بهتر از تو با بشری
کین نکرده بدبکسی وان نکرده عیب یکی
تقطیع: فاعلات مفتعلن فاعلات مفتعلن
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
بحر: مقتضب مطوی
صنعت:جمع و تقسیم
امید بسته بدست تو چشمه دریا نیز
که قلزمیست درو بحر بیکران بسیار
نمود جود ز بحر کف تواست که ریخت
تحرک و سکناتش چو قطره در بقطار
دست تو چشمه دریا حرکات
قلزمی در حرکات و سکنات
تقطیع: فاعلاتن فعلاتن فعلات
قافیه: ایطاء جلی
بحر: رمل مسدس مخبون مقصور
صنعت: تنسیق الصفات
دهد دم قلمت آب خضر و جان مسیح
کند بیان چو یکی حرف بر دل طومار
ربوده از خط مشکین چو کوهکن قلمت
صدای او دل سنگین ز دست نقش و نگار
قلمت خضر و مسیح از خط مشکین
بیکی حرف برد صد دل سنگین
تقطیع: فعلاتن فعلاتن فعلاتان
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
بحر: رمل مسدس مخبون مسبغ
صنعت: سیاقه الاعداد
چو ماهیست برافکنده افعی تیغت
درون چشمه سیمیش ماهیان بشکار
هزار بوسه توان زد ز فرق تا قدمش
چه گر چو ماهی سیم است و چشمه همه مار
چیست فکنده افعیی پوست ز فرق تا قدم
چشمه سیم ماهیان ماهی سیم چشمه هم
تقطیع: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
قافیه: مقید مجرد
بحر: رجز مطوی مخبون
صنعت: لغز: تیغ
اگر چه بسته در شادی دل درویش
بمهر عدل جوان قوتی چنان مگذار
نموده چون مه فرخ بفال چوگانت
که شاد باد هر آشفته حالش از دیدار
هست در شادی دل شه چون مه فرخ به فال
بهر دل چون قوت جانش باد هر آشفته حال
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
بحر: رمل مثمن مقصور
قافیه: مترادف
صنعت: معمی باسم شاه شرف الدین یعقوب خان بهادر
باینچنین ادب آید چگونه همچو تویی
تو با ادب بهی از دیگران باستمرار
و گر بودد گری حلمش این ادب عجبست
شدی چنانکه بود بهی از ادیب حلم مدار
بچنین ادب که تویی بود دگری عجب
بادب به از دگران شدی چه بود به ازادب
تقطیع: متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قافیه: متدارک
بحر: کامل
صنعت: ارسال المثل
در آن چه شک که فلک ملکت جهان دهدت
تو خود قدم بگشا زانکه در گشوده حصار
یقین تراست جهان، باید از تو یک حرکت
که تا بود برکت در ممالک از دادار
چه شک که فلک جهان دهدت بیک حرکت
قدم بگشا که در حرکت بود برکت
تقطیع: مفاعلتن مفاعلتن مفاعلتن
قافیه: متراکب
بحر: وافر
صنعت: ارسال المثل
از آن جهان شده تابع بامر تو ایشاه
که نیستش بجهانداری تو استنکار
جهان شد تابع امر تو ایشاه جهان آرا