عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۴
ای گوهر دل که گنج شاهی داری
حیران توام که هر چه خواهی داری
موجود شود هر آنچه مقصود تواست
پیداست که نشأه الهی داری
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۷
گر بر عدم و وجود عالم نفسی
میبود بقدر غیرتم دسترسی
میسوختم آیینه هستی همه را
تا صورت خوب او نمیدید کسی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۰
عاشق شوی آنزمان که تن خاک کنی
نقش بت پرست از دورن پاک کنی
عاشق نشوی بدانکه چون لاله مست
داغب بنهی و جامه یی چاک کنی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۱
ساقی تو مگر چشم کرم باز کنی
تا کی همه شیوه جفا ساز کنی
دریا دریا بکام مستان ریزی
یک جرعه بما دهی و صد ناز کنی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۲
گر طالب فیض آب انگور شوی
می نوش نه خمر کز صفا دور شوی
می یک دو دم است بعد از آن مست شراب
خمرست گهی که مست و مخمور شوی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۷
از عشق اگر جگر کبابی باشی
به کز پی عقل در سرابی باشی
در سایه مقبلی اگر خاک شوی
بهتر که بخود سر آفتابی باشی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۰
ای کز مه خود چو سایه بی نور تری
نزدیک تری و ز همه مهجور تری
از کعبه مقصود چو رو تافته یی
هر چند که میروی ازو دور تری
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۱
ساقی نظری به بینوایی باری
گر باده نمیدهی صلایی باری
درمان منست یک نگه چون نکنی
از نیم نگه نیم دوایی باری
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۳
گفتی ز زبان سبزه زار و لب جوی
کز آب حیات عمر جاوید مجوی
این باد هواست در پی باد مپوی
می آب بقاست میخور و هیچ مگوی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۵
اهلی تو که با اهل ریا نزدیکی
از پستی خود بحق کجا نزدیکی
منصور صفت بلندی از عشق طلب
بردار برآ که با خدا نزدیکی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۶
می نوش نه آنچنان که از دست شوی
در پای خسان چون خاک ره پست شوی
بیداری عیش شب بفریاد چه سود
کز خواب صبوحی چو سگان مست شوی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۹
گر خلق فرشته اند اگر دیو و پری
باید همه را بچشم نیکو نگری
با خلق معاش چون صبا کن یعنی
بر خار چنان گذر که بر گل گذری
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۳۲
خوش گفت به باغ بلبل نغمه سرای
حرفی ز جفای عالم عشوه نمای
فریاد که یاد فتنه از باغ جهان
گلها همه بر دو خار و خس ماند بجای
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۱ - دوازده امام
آب حیوان خوش بود و ان لعل لب زان خوشترست
در صفا آن لعل فاش از جوهر جان خوشترست
محمد
درج آن در دهان شد جان ما، دل خار خورد
از حسد کان در ز صد لؤلؤی عمان خوشترست
علی
می خوشست اما باشک همچو مرجانم اگر
گوشه چشم افکند مرجانش از آن خوشترست
حسن
سنبل او خوشه افشانید وه کافتاد ازو
دانه یی بر دامنش کز در غلطان خوشترست
حسین
آن پریوش زلف بر دامان فرو افکنده است
سنبل است آنطره و سنبل بدامان خوشترست
علی
مغز جوی از آخر علم محبت پوست چیست؟
اینسخن ایدل ز علم صد سخندان خوشترست
محمد
محو شد خون دل آخر در دو چشم از برق وصل
گرچه از شمع جمالش دیده گریان خوشترست
جعفر
در جفا گر بیحدست آن چشم باری پیش ما
این جفا از صد هزاران لطف و احسان خوشترست
موسی
از تف دل جان بود در موی او سر سایه اش
پیش آن خورشید رخ کز ماه تابان خوشترست
علی
ایصبا خاری بیار از راه او کان خار ره
بر شکسته دل ز صد گلزار رضوان خوشترست
محمد
روز رحمت شد دگرگون ریخت از دامن چو در
قطرها کان هر یک از چشم در افشان خوشترست
علی
میخورد از دست غم چشمم بسی سیلی ز عشق
تا کند پنهان نظر چون عشق پنهان خوشترست
حسن
حسرت آنسرو بی پایان و چشم آخر ندید
نخل قد یار خود کز سروبستان خوشترست
محمد
پیش چشم آن ابرو ار محرابی آرد بر مدار
چشم ازو اهلی که این از کفر و ایمان خوشترست
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۴ - ایاز
گر انا الحق ندهم دست چرا ایدل و جان
وادی ایمن و منصورت از آن داد نشان
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۶ - الله وردی
یار عاشق کشته لیکن کشته در خاک مزار
لوحش الله ورد گشته در هوای روی یار
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۸ - اصیل
ساقیا بشکند صراحی تن
لب لعلت اگر بیابم من
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۹ - افصح
نشان خدنگ از رهی باز جست
ببین در دلش کو نشان درست
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۱۰ - اختیار
بسکه پرشد سینه ز تیر ترک مست
گر کسی تیرم زند تیر او خواهد شکست
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۱۳ - ثابت
در قافله که نقد نام همه است
در نظم وجود ما نظام همه است
گر چار مشان قافله سالار شود
ثابت شود آن نام که کام همه است