عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۲
گاهی ز در کعب صفا میجستیم
گه جنت و کوثر از خدا میجستیم
مقصود دل از عشق بتان حاصل شد
مقصود چه بود و ما چها میجستیم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۳
از عشق هوای نیکنامی داریم
وز باده امید دوستکامی داریم
هر چند ز عشق و داغ میسوخته ایم
در سوختگی هنوز خامی داریم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۴
عمریست که بهر کام دارم ناکام
از شام نظر به صبح و از صبح به شام
هر چند که عمر من به ناکام گذشت
بگذشت بنا امیدیم عمر تمام
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۰
جان در غم او نماند و دلشاد شدم
کآزاده ازین خرابه بنیاد شدم
از وسوسه زندگیم قیدی بود
آن وسوسه هم نماند و آزاد شدم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۱
از رشته فقر خرقه ای بافته ایم
وز اطلس خسروی نظر تافته ایم
سیرست ز نعمت بزرگی دل ما
کز لذت فقر چاشنی یافته ایم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۶
یک لحظه فراغ خاطر گوشه نشین
بهتر ز هزار شاهی روی زمین
نان جو و کنج فقر و سلطانی وقت
انصاف بده چه سلطنت بهتر ازین
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۷
درویش توان بکهنه رختی بودن
سلطان نتوان به تیره بختی بودن
سختی همه آسان از صبر ولی
سختست همه عمر بسختی بودن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۲
اهلی ز توفیق بد تبرا میکن
از خلق ببر بحق تولا میکن
چون معرکه جهان بلا انگیزست
بنشین بکناری و تماشام میکن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۴
جز در ره علم دین دل آسوده مکن
جان از سخن فلسفه فرسوده مکن
تا لوح دل تو خالی از نیک و بدست
زنهار سیه ز حرف بیهوده مکن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۲
یا رب بکرم درد مرا درمان کن
رحمی بمن سوخته هجران کن
یا راه بمومیایی وصل نمای
یا بر من دلشکسته کار آسان کن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۳
چو گریه خون گشاد خواهم دادن
جان همه را بیاد خواهم دادن
آن دم که چو گرد باد آیم بسماع
خاک تن خود بباد خواهم دادن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۵
از بهر سری ذلیل نتوان بودن
در خانه شب رحیل نتوان بودن
جان مال تو شد چرا فدابت نکنم
از مال کسان بخیل نتوان بودن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۷
دل را بغم زمانه آلوده مکن
جان را هدف خیال بیهوده مکن
می خور که جهان هیچ بود آخر کار
خود را ز برای هیچ فرسوده مکن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۰
عیسی دم ماست بخش شیرین نفسان
زحمت مده ایقریب چون خرمگسان
زنهار منه به خاکپایش دیده
آن نور دو چشم ماست چشمش مرسان
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۱
یارب دل من ز سینه ریشان گردان
وز اهل وفا و مهر کیشان گردان
بر خوان کرم اگر چو ایشان روزی
مهمان نسزد طفیل ایشان گردان
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۲
اهلی بگسل ز صحبت هیچ‌کسان
با اهل دلان نشین، نه با بوالهوسان
منت مکش از خضر به یک جرعه آب
جهدی کن و خویش را به سر چشمه رسان
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۴
ساقی قدحی ببخش و بیداد مکن
قطع نظر از عاشق ناشاد مکن
جام همه چون صراحی از فیض تو پر
ما را به تواضع تهی یاد مکن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۷
ساقی، چو چراغ سحرم زار و زر بون
چشمم بعنایت تو بازست کنون
خیز از می کهنه روغنی کن به چراغ
دریاب و گر نه رفتم از دست برون
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۸
ای یوسف جان درون پیراهن تو
نقد و جهان جوی است از خرمن تو
مقصود زمین و آسمان گر طلبی
گنجیست نهفته در طلسم تن تو
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۹
باد است سخن ز مدح پر باد مشو
وز گفتن زشت هم بفریاد مشو
دشنام و دعا و مدح و ذم باد هواست
از باد هوا ملول و دلشاد مشو