عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۱
احمد سبب وجود آدم شده است
او اول کار بود و خاتم شده است
مقصود خدا نبوت و بعثت اوست
او باعث هستی دو عالم شده است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۲
تخمیر نبوت و ولایت ازلی است
زان نور نبی سرشته با نور علی است
برهان ولایتست با هر نبیی
برهان محمد و علی، آل علی است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۳
مفتاح در گنج جهان نادعلی است
معراج دل موحدان یاد علی است
وقف است امامت دو عالم به نبی
من بعد نبی علی و اولاد علی است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۴
کس سر خدا بی نبی الله نیافت
بی مهر علی هم دل آگاه نیافت
تحقیق بدان که هیچکس جانب حق
بی حب محمد و علی راه نیافت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۵
آن بنده حق لطف ازل شامل اوست
کو مهر محمد و علی حاصل اوست
خوش خاتمت کسی که چون نقش رنگین
الله و محمد و علی در دل اوست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۶
خوش وقت شهیدی که بخون خفت و برفت
چون گل که کفن بخون پذیرفت و برفت
من کشته آن مرده که در راه فنا
الله و محمد و علی گفت و برفت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۷
از آل علی هر چه ترا دل باشد
از شاه خراسان همه حاصل باشد
در موسی و سی و نه خلف فرقی نیست
ایشان چلشان یکی یکی چل باشد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۹
صید حرم دل همگی نور و صفاست
هر فتنه که هست از سگ نفس هواست
نفس است سگی که پنجه با شیر کند
شیری که سگ نفس کشد شیر خداست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۰
هر چند که کار شیخ بر نیکو عملیست
چشم من مست بر عطای ازلیست
هر کس بکسی امیدواری دارد
امید من از علی و اولاد علیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۳
هر جا که مزار و مرقد آل عباست
آن خاک شریف قبله اهل صفاست
آهوی ختن بهر کجا نافه نهاد
خاک از اثر صحبت او مشک ختاست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۶
آدم که جبلی از قضا زلت اوست
دارد مرضی که زلت از علت اوست
علم نبی این مرض شناسد نه حکیم
قانون و شفا شریعت و ملت اوست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۸
شیریست درنده نفس سرکش که تراست
گیر سیر بود ترا بر او حکم کجاست
چون گرسنه شد زروزه فرمانبر تست
پس سیر مشو که سیری نفس خطاست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۴
ایزد که برحمت نظری سوی تو داشت
بر خاتم تو قباله ملک نگاشت
غافل نشوی که ملک محبوب تو است
محبوب بدست دگران کس نگذاشت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۲
شیر از که از آب و هوا خلدوش است
دیریست که از زمانه در گیر و کش است
محبوب منست اگر چه گردید خراب
هرچند که کهنه و خرابست خوش است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۳
گر کار جهان ز غصه بی تاری نیست
ما را سر و سودای جهان باری نیست
چون کار باختیار کس می نشود
بهتر ز طریق بیخودی کاری نیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۶
گردر تر و خشک دهر گشتی همه هیچ
ور خار و گلی چو در گذشتی همه هیچ
گر ساده دلی ورت هزاران نقشست
در بحر فنا چو غرقه گشتی همه هیچ
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۷
عیش و طرب جهان فانی همه هیچ
وین گفت و شنید و نکته دانی همه هیچ
گیرم که هزار سال مانی به مراد
یک روز که نامراد مانی همه هیچ
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۸
مست می وصل او اگر شیر بود
کار دلش از وی زبر و زیر بود
کس سیر نشد ز وصل آن آبحیات
از آب حیات چون کسی سیر بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۹
منعم همه مال و کسب زر میداند
زاهد همه اوراد سحر میداند
عارف هنر و معرفت آموخته است
خوش وقت کسی که این هنر میداند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۰
زاهد زورع بر سر هر شی نرسد
در مشرب عارفان دل وی نرسد
هر چند که او درون خود پاک کند
هرگز بصفای شیشه می نرسد