عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۴
روزی که حق از چون و چرا می‌پرسد
وز هر بد و نیک، ماجرا می‌پرسد
کاری که نفرموده خدا، گر نکنیم
صوفی! به خدا بگو، خدا می‌پرسد؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۱
اسباب تعلق همه عارت بخشد
فقرست که تاج افتخارت بخشد
هرچیز که دانسته ازان ترک کنی
حق در عوض یکی هزارت بخشد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۹
آن قوم که دین عشق‌کیشان دارند
بر چرخ، ز اهل قدس، خویشان دارند
آنها که هوس را بت خود ساخته‌اند
ایشان دانند و آنچه ایشان دارند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۲
فردا که حساب خیر و شر می‌گیرند
عذر گنه از گنه بتر می‌گیرند
رو فارغ کن به توبه خود را ز گناه
امروز که از تو عذر برمی‌گیرند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۰
آن کز طرف خدا موفق نبود
از معرفتش امید، مطلق نبود
زین قوم مکن دعوی عرفان باور
کس عارف ذات حق به جز حق نبود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۱
ای بوده در آنچه بوده و هست و بوَد
معبود بر آن چه بوده و هست و بود
هر موجودی که هست فانی گردد
هستی تو هر آن چه بوده و هست و بود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۵
زاهد به بهشت عدن، جا می‌خواهد
صوفی، جام جهان‌نما می‌خواهد
پرسند گر از من که چه خواهی ز خدا
من می‌گویم آن چه خدا می‌خواهد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۱
ای فیض تو همچو صبحدم عالمگیر
یک دانه ز سبحه تو خورشید منیر
صد بخت جوان دست اطاعت به تو داد
پیری چو تو، کس ندیده در عالم پیر
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۳
با عقل به اندازه روی مایل باش
آگاه درین بادیه هایل باش
در معرفت خدا، سخن بسیارست
تسلیم شو و به عجز خود قایل باش
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۰
این یا رب گرمی که تو داری پاسش
نی خضر بود حریف، نی الیاسش
هر کشت اجابتی که بر چرخ رسید
مد الف آه تو باشد داسش
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۱
در باب وجودت ای خداوند جهان
هر طایفه گفته صد دلیل و برهان
در وحدت ذات تو به هنگام بیان
هر دسته، چو کلک مو، یکی کرده زبان
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۴
هرچند که رحمت است کار رحمان
علت نشود عفو برای عصیان
از خشم کریم هم بپرهیز، آری
هم برق ز ابر باشد و هم باران
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۵
در بزم شهود، ذکر می‌گویی تو
با کعبه به راه کعبه می‌پویی تو
یار از رگ گردن به تو نزدیک‌ترست
ای هیچ نکرده گم چه می‌جویی تو؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۴
کرد از ره راست چون رسولت آگاه
این ره مگذار و عیش کن خاطرخواه
صحرای فراخ شرع افتاده به پیش
بر راهروان تنگ چرا سازی راه؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۸
کی دل شود از هوای خود شرمنده
یا نفس ز مدعای خود شرمنده
شرمنده‌ام از خدای خود من که مباد
کافر هم، از خدای خود شرمنده
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۴
از خلق جهان، چه نیک و بد، یک قلمه
حق در دنیا برآورد کار همه
هرچند که باشد رمه غافل ز شبان
غافل نشود شبان ز احوال رمه
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۵
ای ذکر تو مقصود ز گفتار همه
درد تو دوای دل بیمار همه
هر ذره هواخاه بود مهر تو را
گرم است ز سودای تو بازار همه
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۳۵
با فقر و فنا، چون فقرا سر چه کنی؟
از باده تقلید، گلو تر چه کنی؟
چون نیست تو را ترشح رحمت حق
مانند سحاب، خرقه در بر چه کنی؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۵۰
در خانقه کون و مکان پیر تویی
این صومعه را باعث تعمیر تویی
باشد ز تو ارشاد جوان‌بختان را
چون صبح دوم، پیر جهانگیر تویی
قدسی مشهدی : مثنوی‌ها
شمارهٔ ۱۴ - تعریف نورباغ
بهشت جاودانی نورباغ است
که این معموره را چشم و چراغ است
چنارش دست بر دل می‌گذارد
دماغ ناز سرو و گل ندارد
نباشد لاله را پیش گل آن حال
که پوشد از ته دل، جامه آل
کف تاکش مگر مغز خود افشرد؟
که حسن پنجه خورشید را برد
شکسن شاخ را دل کی دهد بار؟
هوا گو مومیایی را نگه دار
نسیمش کز رطوبت نیست خالی
شکسته شیشه بی‌اعتدالی
تعالی الله چه باغ دلپسندست
که از سروش قیمات‌ها بلندست
بود خاکش عبیر طره حور
ازین گلزار بادا چشم بد دور