عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۹
تا چند زنی تو از خیال مستی
بر طبل وجود خود دوال مستی
مپسند به هیچ حال اگر هشیاری
بر چهرهٔ عقل خویش حال مستی
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۱۰
ای خورده شراب از قدح مشتاقی
وقت است که معصیت کنی در باقی
بگذر زمی تلخ و حریف مُدبر
با خواجه حریف باش و با حق ساقی
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۱۲
بی می همه نوبهار عالم دی تست
در صحبت می همه جهان لاشی تست
از می همه لعل ناب در فهم مکن
هرچه از تو تو را باز ستاند می تست
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۱۳
آبی که خللهای دماغ انگیزد
او را چه خوری که آبرویت ریزد
مستی خواهی بادهٔ معنی می نوش
کز بادهٔ گندیده چه مستی خیزد
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۱۷
آن را بود از سماع کامی حاصل
کاو هست زجان به نزد جانان غافل
از خوان سماع کس نواله نبرد
تا برناید زعقل وز جان و زدل
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۱۹
خواهی که بری تو گوی میدان سماع
بی حال مزن دست به چوگان سماع
تا از عُجبت تو برنخیزی به خدا
هرگز نرسد برات فرمان سماع
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۲۰
رقص آن نبود که هر زمان برخیزی
بی درد چو گردی زمیان برخیزی
رقص آن باشد کز دو جهان برخیزی
کز جان وجود خویشتن برخیزی
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۲۱
در عشق زدیده اشک باید سفتن
دل را زغبار نفس باید رُفتن
در رقص به قوّال کسی گوید بیت
کاو معنی حرف بیت داند گفتن
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۲۲
در راه طلب دیدهٔ خود را خون کن
وآنگاه تو اسرار درون بیرون کن
گر بی خبری باش تو ساکن چو جماد
ور باخبری پس حرکت موزون کن
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۲۳
هر صاحب دل که او بر آلت باشد
از دم زدن خویش ملالت باشد
حالت اثری است از طمأنینهٔ دل
تا ظن نبری که رقص حالت باشد
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۲۵
جانا چو نئی نیک، بدآموز مباش
هر لحظه جگر خواره و دلسوز مباش
چون هست حضور شاهد و شمع و سماع
گو که امشب ما را به جهان روز مباش
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۲۷
در عالم عشق عقیل کُل مدهوش است
جان بر در او چو غاشیه بر دوش است
از سرّ سماع آن کسی باخبر است
کاو را به جز از دو گوش صورت گوش است
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۳۱
در مذهب ما سماع و مهمانی نیست
جز جنبش و جز سکون روحانی نیست
شکر است خدای را که ما را امروز
جمعیّت دل هست و پریشانی نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۳۲
درویش به رقص دست از آن افشاند
تا گرد هوس به جانبی بنشاند
عاقل داند که دایگان گهواره
از بهر سکون طفل می جنباند
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۳۵
عقّال به جز پیروی دل نکنند
در عشق به کوی طبع منزل نکنند
آنها که سماع را حقیقت دانند
عیش خوش را به هزل باطل نکنند
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۳۷
در راه حقیقتی مجازی شاید
وین رقص و سماع ما به بازی شاید
چون هر چه جز او هست شریکش باشد
می دان همه ملک خویش سازی شاید
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۳۸
بدبخت کسی بود که خدمت نکند
بر نفس ضعیف خویش رحمت نکند
هر چند سماع و رقص با دل به در است
رحمت بادا بر آنک زحمت نکند
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۳۹
دل وقت سماع بوی دلدار برد
حالت به سراپردهٔ اسرار برد
وین زمزمه مرکب است مر روح تو را
بردارد و خوش خوش به برِ یار برد
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۴۰
هرگه که مرا سوی تو آهنگ بود
آنجا چه ثبات و عقل و فرهنگ بود
گویی به سماع برنخیزد کامل
کامل نبود چنین کسی سنگ بود
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۴۱
جنبیدن درویش مجازی نبود
جز بی طمعی و بی نیازی نبود
من نشناسم تواجد از وجد ولی
دانم به یقین سماع بازی نبود