عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۱
ای خوش پسران که عقل مدهوش شماست
دل چاکر آن عارض گل پوش شماست
زر را چه محل که سر فدا باید کرد
آن را که سر سیم بناگوش شماست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۶
پا بر سر نه که عشقبازی این است
چاره بگذار چاره سازی این است
شهوت بازی کار خر و گاو بود
خود را در باز عشقبازی این است
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۷
هر دل که در او نور محبّت بسرشت
خواه اهل سجاده گیر و خواه اهل کنشت
در دفتر عشق هر که را نام نبشت
آزاد زدوزخ است و فارغ زبهشت
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۳
گر عشق زهر بدی ندوزد دهنت
از گفتن عشق برفروزد دهنت
زاوّل تو دهان خود به هفت آب بشوی
تا زآتش قهر او نسوزد دهنت
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۴
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجود من همه دوست گرفت
نامی است زمن بر من و باقی همه اوست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۵
تا کی گویی که راه حق باریکی است
دوری تو زکار ورنه ره نزدیکی است
شمعی است درون دل که عشقش خوانند
تا پر نشود درون دل تاریکی است
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۶
گر عاشقی ای سرزدهٔ عشوه پرست
از عربده ها کو که کند عاشق مست
بر سر چه زنی دست اگرت دردی نیست
سر بر کف نه چه سرزنی بر کف دست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۷
آن کس که حریف عشق باید پیوست
دایم زشراب بیخودی باشد مست
گر زانک دلت را سر ره رفتن هست
پا بر سر نفس خود نه و بردی دست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۳۱
بی عشق دوان است دلت از چپ و راست
تا عشق نباشد نشود کار تو راست
معشوق یکی است و عاشق او یکتاست
او را خواهی از همه برباید خاست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۳۲
آن کس که به سالوس و هوس مغرور است
از حضرت عشق بی گمان مهجور است
مسکین عاشق که صبر از وی دور است
بیچاره به هر چه می کند معذور است
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۳۷
جز در دل و جان عاشقان جای تو نیست
واندر سر و عقل جز تمنّای تو نیست
گر سوختم از آتش سودات رواست
خامی است که در پختن سودای تو نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۴۴
در عشق مرا زجان و تن نامی ماند
شد بسته زفان و زان سخن نامی ماند
دی من بودم که نام او می بردم
اکنون همه او شدم زمن نامی ماند
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۴۵
عشّاق به جان و دل غمت درگیرند
آن روز مباد کز تو دل برگیرند
گویند که زندگی بود از پس مرگ
آن زندگی آن است که پیشت میرند
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۴۷
مردان ره عشق تو جانها دارند
در حجرهٔ درد تو نهانها دارند
با خرقه و ژنده ای به صد پاره مناز
کانجا به جز از خرقه نشانها دارند
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۵۱
[چو]ن عشق ولای خود دمیدن گیرد
جان از همه آفاق رسیدن گیرد
[ج]ایی برسد دیده که در هر نفسی
بی زحمت دیده دوست دیدن گیرد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۵۲
در عشق حدیث کفر و ایمان نکند
بر در دربند و بام درمان نکند
آنجا که شه عشق فرو آرد سر
در پای غمش نثار جز جان نکند
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۵۳
یا رب که اگر عشق تو افزون گردد
این عاقبت کار دلم چون گردد
عشق تو چو کیمیاست یک ذرّه ازو
بر دل نه که بر کوه نهی خون گردد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۵۴
جز آتش عشق رنگ دل نزداید
جز در غم تو عشق طرب نفزاید
در عشق تو دل دلیر و ثابت باید
یا رب تو دلی بخش که آن را شاید
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۶۰
تا در طلب مات همی گام بود
هر دم که برون مازنی دام بود
آن دل که درو عشق دلارام بود
گر زندگی از جان طلبد خام بود
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۶۲
در عالم عشق کفر ایمان باشد
آنجای گناه و توبه یکسان باشد
جایی که عبادت می و مستی دانند
آنجای نماز و روز عصیان باشد