عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۹۵
جهدی بکن ار پند پذیری دو سه روز
تا پیشتر از مرگ بمیری دو سه روز
دنیا زن پیر است چه باشد گر تو
با پیر زنی انس نگیری دو سه روز
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۹۶
در دایرهٔ نقطهٔ پرگار جهان
کس نیست که هست آگه از کار جهان
قصّه چه کنم مرگ زپس غم در پیش
احسنت زهی متاع بازار جهان
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۹۷
جهدی بکن ای خواجه درین عالم دون
بیرون افتی که نیست این جای سکون
ور زانک به اختیار بیرون نشوی
دست اجلت کند به سیلی بیرون
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۹۸
ای دل زغمش که گفتیت چون خون شو
یا ساکن عشوه خانهٔ گردون شو
چون دانستی که نیست سامان مقام
انگار که در نیامدی بیرون شو
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۰
تا دل زعلایق جهان حُر نشود
هرگز شبه وجود ما دُر نشود
پر می نشود کاسهٔ سرها زهوس
هر کاسه که سرنگون بود پر نشود
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۱
دنیا کَزِ تست بَهر بیشی و کمی
خواهیش به شادی گذ[ر]ان خوه به غمی
زین منزلت البته چو می باید رفت
خواهی به هزار سال خواهی به دمی
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۲
از بَهر جهانی که تو هیچی دَروی
آزار کسی چرا بسیچی دَر وی
فی الجمله به جملگی تو را گیر جهان
بگذاری و بگذری چه پیچی دَروی
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۳
ما را چه پلاس و چه طراز اکسون
چه عیش و نشاط و چه غم گوناگون
چون همّت من فرونیاید به دو کون
چه خانقه جنینه ما را و چه تون
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۴
دنیا که جوی وفا ندارد در پوست
هر لحظه هزار مغز سرگشتهٔ اوست
چندین که خدای دشمنش می دارد
گر دشمن حق نئی چرا داری دوست
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۵
چون هست جهان به نیستی آلوده است
غم خوردن نیک و بد ازو بیهوده است
هیهات که ناآمده را حاصل نیست
افسوس که آنچ رفت چون نابوده است
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۶
جان در تن تو نفس شماری بیش است
وین کالبد تو یادگاری بیش است
گیرم که جهان به جملگی ملک تو شد
ای هیچ ندیده کار و باری بیش است
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۷
ای خواجَه اگر تو را سَعادت خویش است
ایمن منشین زآنچ تو را در پیش است
زینها که تو مال و ملک می پنداری
جز مرداری و مرد ریگی بیش است
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۸
چندین گفتم دلا که از خود برخیز
زآن پیش که کاریت بیفتد برخیز
کاین منزل پرشور به نزدیک خرد
والله که نشستنش نیرزد برخیز
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۰
خواهی به زمین نشین و خواهی به بساط
خواهی به غمش گذار و خواهی به نشاط
دنیا همه منزل است مانند رباط
آخر همه را گذاشت باید به صراط
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۳
خاک در کس مشو که گردت خوانند
ور گرم چو آتشی که سردت خوانند
تا تشنه تری به حلق بی آب تری
سیر از همه شو تا سَره مَردت خوانند
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۴
جز قطع نظر به کام رهرو نکند
واین کوی وصال غیر او هو نکند
پروانهٔ فقر را ندیده است کسی
تا قطع نظر زکهنه و نو نکند
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۵
چندانک تو در بند علایق باشی
می دان که زجملهٔ خلایق باشی
رو ترک علایق و خلایق می کن
تا در صف کم زیان تو لایق باشی
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۶
هرگه کآید زبحر ربّانی سیل
دیگر نکند این سگ نفسانی میل
حقّا که به لب رسید این روح عزیز
زین سگ که هزار خوک دارد در خیل
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۷
گر پنهان کرد عیب اگر پیدا کرد
منّت دارم ازو که بس برجا کرد
تاج سر من خاک کف پای کسی است
کاو چشم مرا به عیب من بینا کرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۹
فریاد از آنچ نیست و می خوانندم
زاهد نیم و بزهد می دانندم
گر زانک درون من برون گردانند
مستوجب آنم که بسوزانندم