عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۶۱
گر می خواهی که سرّ اوحی بینی
دیده بگشای تا تماشا بینی
من من گویم ولیک او را خواهم
تو او گویی ولیک خود را بینی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۶۲
سرمایهٔ عمر ابن آدم نفسی است
پیرایهٔ ملک جمله عالم هوسی است
کاری بکن اکنون که تو را دسترسی است
در زیر زمین شاه جهاندار بسی است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۶۳
تا در نرسد وعده هر کار که هست
سودت نکند یاری هر یار که هست
تقدیر به هر قضای ناچار که هست
در خواب کند هر دل بیدار که هست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۶۴
چون هستی تو به نیستی آلوده است
غم خوردن نیک و بد او بیهوده است
هیهات که نا آمده را حاصل نیست
افسوس که آنچ رفت چون نابوده است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۶۵
ره رو همه در حمایت صدق خود است
در راه خدا رهرو و رهبر خرد است
با عُجب و غرور سخت بد باشد نیک
بد نیک بود چو معترف شد که بد است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۶۶
زین سان که تو را بی خودی و بی خبری است
چون حال تو را دید به صد چشم گریست
با خویشتن آی این همه غفلت چیست
گر مرد رهی بهتر ازین باید زیست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۶۹
ای دل عمری گذاشتی در پندار
وقت است که از خواب درآیی یک بار
رو کشتهٔ تیغ عشق شو در غم او
افسوس نباشد که بمیری مردار؟
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۷۰
جان در تن تو نفس شماری بیش است
و این کالبد تو یادگاری بیش است
گیرم که جهان به جملگی ملک تو شد
ای هیچ ندیده کار و باری بیش است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۷۱
ای خواجه اگر تو را سعادت خویش است
ایمن منشین زآنچ تو را در پیش است
زاینها که تو مال و ملک می پنداری
جز مرداری و مُردریگی بیش است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۷۴
آن نیست جهان و جان که پنداشته ای
این است ره وصل که بگذاشته ای
آن چشمه خورد خضر ازو آب حیات
در منزل تست لیکن انباشته ای
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۷۵
گر زانک تو صاحبدل و صاحبنظری
باید که به گل به چشم عبرت نگری
حیف است عظیم شاهدی چون گل را
در زیر لگد سپرده از بی خبری
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۷۶
ای دل زشراب جهل مستی تاکی
وای مست شونده لاف هستی تاکی
وای غرقهٔ بحر غفلت ار ابر نئی
تر دامنی و هواپرستی تاکی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۷۷
ای دل چو شمار کارها خواهد بود
از خود به بطالتی چرایی خشنود
زان پیش که سرمایه زیان بیند و سود
سودی بطلب وگرنه چون رفت چه سود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۷۸
ای دل تو بدین حال چرایی خشنود
کز عمر گذشته هیچ سود تو نبود
خود را دریاب اگر نه چون مایه برفت
بسیار بگویی تو که افسوس چه سود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۸۲
ای دل نفس تو می شمارند آخر
بنگر که رقیبان به چه کارند آخر
عالم باغی است و خلق مانند گلند
گلها همه یک بوی ندارند آخر
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۸۳
آگاه بزی ای دل و آگاه بمیر
چون طالب منزلی تو در راه بمیر
عشق است نشان زندگانی ورنه
زین سان که تویی خواه بزی خواه بمیر
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۸۴
ای دل مطلب رخ جهان آرایش
زنهار منه پای تو در دریایش
گر پات فرو شود، که دستت گیرد؟
ور دست درآورد، که دارد پایش؟
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۸۵
اندر همه عمر من شبی وقت نماز
آمد بر من خیال معشوق فراز
بگشود زرخ نقاب و می گفت به راز
باری بنگر که از که می مانی باز
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۸۷
هر چیز که او گفت چنان است همه
آن است یقین دگر گمان است همه
این قدر یقین بدان که هر سود که هست
گر نیست سزای او زیان است همه
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۸۸
زنهار مگو که رهروان نیز نیند
یا همنفسان بی نشان نیز نیند
زین گونه که تو محرم اسرار نئی
پنداشته ای که دیگران نیز نیند