عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۴۶
گر راحت دل خواهی و آسایش تن
با لقمه و خرقه ای بساز و تن زن
ور اطلس روم خواهی و ماه ختن
از شرق به غرب می رو و جان می کن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۴۸
کنجی و قناعت از قباد و کی به
نزدیک تو خوار است و زملک ری به
چون نیست زرنج من وز نعمت تو راحت خلق
فقر من از احتشام تو صد پی به
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵۰
بر سنگ قناعت ار غباری داری
از نیک و بد جهان کناری داری
گر با همه کس بهر خلافی که رود
در کار شوی دراز کاری داری
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵۱
در کوی قناعت ار سپنجی داری
در هر قدم آراسته گنجی داری
وز هر چه نه بر مراد تو خواهد بود
رنجیده شوی دراز رنجی داری
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵۲
آن را که قناعتش صناعت باشد
هر چیز که گفت و کرد طاعت باشد
زنهار طمع مدار الّا به خدا
کاین رغبت خلق نیم ساعت باشد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵۳
از لذّت این وجود مانع گردی
بر عین کمال خویش صانع گردی
بر جمله جهانیان شود مسکن تو
با لقمه و خرقه ای چو قانع گردی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵۴
از خلق به هیچ گونه یاری مطلب
وز شاخ برهنه سایه داری مطلب
عزّت زقناعت است و خواری زطمع
با عزّت خود بساز و خواری مطلب
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵۵
من قال بانّ جوهر الفقر عرض
الجوهر لمّا عرض الفقر عرض
و الفقر شفا و ماسوی الفقر مرض
فقری غرضی و لیس فی الفقر غرض
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵۶
الفقر اذا ابعدکم یدنیکم
و الفقر اذا اماتکم یُحییکم
یا اخوانی بفقرکم اوصیکم
الفقر عناً و ذلکم یکفیکُم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵۷
جمعیت ازین شیفته رایان آموز
جان بازی ازین بی سر و پایان آموز
در مملکت طلب فنا سلطانی است
این سلطانی ازین گدایان آموز
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵۹
درویشان را بر همه عالم پیشی است
درویشان را کمینه سودی بیشی است
این محتشمی که عاقلان می طلبند
چون در ره درویش بود درویشی است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۶۰
درد ره فقر به زهَر درمان است
دانستن آن نه ذوق هر نادان است
خاک کف پای کمترین درویشی
تاج سر سردارترین سلطان است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۶۱
در عالم فقر میر و سلطان هیچ است
در درویشی ملک سلیمان هیچ است
گر نفس تو را به این و آن بفریبد
در گوش مکن عشوهٔ آن کان هیچ است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۶۲
سلطانی اصل بی گمان درویشی است
سرداری بی نام و نشان درویشی است
این محتشمی که مردمانش طلبند
دانی که چه چیز باشد آن درویشی است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۶۴
گفتی عالم به پای درویشان است
عالم همه از برای درویشان است
زنهار مخوان تو هر گدا را درویش
سلطان جهان گدای درویشان است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۶۵
سرمایهٔ ملک جاودان درویشی است
درویش تن است و جان آن درویشی است
افلاس و گدایی نبود درویشی
پرداختن دل زجهان درویشی است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۶۷
آن نقطه که در فقر نهان آوردند
از بهر بسی زنده دلان آوردند
دیوان صفا که پنج نوبت می زد
افسوس که قومی به زیان آوردند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۶۸
عالم همه سر به سر گدایان دارند
محنت همه خویشتن نمایان دارند
اندر عالم به دست کس چیزی نیست
ور هست همین برهنه پایان دارند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۶۹
شاهان جهان چاکر درویشانند
عالم همه خاک در درویشانند
معصومانی که ساکنان قدسند
با این همه اجرا خور درویشانند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۷۰
اندر ره فقر دیده نادیده کنند
هرچ آن نه حدیث اوست نشنیده کنند
خاک در او باش که شاهان جهان
خاک در تو چو سرمه در دیده کنند