عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۶۶
آنجا که سراپردهٔ اجلال جلال
جانها همه واله و زبانها همه لال
دنیا دل ما نبرد و عقبی نبرد
ما را همه مقصود وصال است، وصال
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۶۷
دل دوش دم نامتناهی می زد
وزکتم عدم نوبت شادی می زد
گر زحمت آب و گل نبودی به میان
بی واسطه دل دم الهی می زد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۶۸
از دفتر عشق حرف می خوان و مگو
مرکب زپی قافله می ران و مگو
خواهی که دل و دین به سلامت ماند
می بین و مکن ظاهر و می دان و مگو
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۶۹
ای دل چو شراب معرفت کردی نوش
لب بر هم نه سرّ الهی مفروش
در هر سخنی چو چشمهٔ آب مجوش
دریا گردی گر بنشینی خاموش
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۷۳
در معرض صد سلامتی باهش باش
عاشق وش و دعوی کش و محنت کُش باش
گر جملهٔ عالم آب و آتش گیرد
آخر نه وصی آدمی، خامش باش
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۷۶
دم درکش و در خویش سیاحی می کن
در عالم ذات خود ملاحی می کن
چون خود به خودیّ خویش حاصل کردی
با خود بنشین و پادشاهی می کن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۷۹
از عقل عقیله گشت حاصل ما را
وز فضل فضول گشت منزل ما را
سرگشته بکرده ای تو ای دل ما را
از دست تو پای ماند در گِل ما را
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۸۰
دلدار به دل گفت گرت رغبت ماست
از خاک درم دیدهٔ تو دور چراست
دل گفت که ای جان من آن زهره کراست
کز خاک در توتیا آرد خواست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۸۱
هرگه که غمی ملازم دل شودت
یا تنگ دلی تمام مایل شودت
از حال کسی دگر نباید پرسید
تا خوش دلی تمام حاصل شودت
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۸۵
در پختهٔ عقل بنگر از دیدهٔ دل
تا فایده چیست ای پسندیدهٔ دل
در خدمت خلق صحبت عامی چند
آن جمله بود اساس در دیدهٔ دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۸۷
در فکرت جان راه بیاموز ای دل
صد شمع زنور دل برافروز ای دل
غافل منشین چو شمع می سوز ای دل
کز پهلوی ما می گذرد روز ای دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۹۰
با راهرو گفت خسته می دار ای دل
یا ما به امید بسته می دار ای دل
ما را به شکستگان نظرها باشد
ما را خواهی شکسته می دار ای دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۹۱
دل را شود از دیده فرو پای به گل
وز دست دل و دیده شود خون حاصل
حالی است بدیع و کار و باری مشکل
دل آفت دیده است و دیده غم دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۹۵
با دل گفتم تو را چه می رنجاند
کز فعل تو روی عقل می گرداند
دل گفت که عقل پنبه گیرد امشب
کامشب نه به شبهای دگر می ماند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۹۶
از دل همه ساله درد حاصل باشد
از درد گزیر نیست چون دل باشد
و آن را که زدرد بی نصیب است چو من
هم دل باشد ولیک غافل باشد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۹۹
با دل گفتم هزار افسانه به عقل
تا بوک نگاه دارد او خانه به عقل
شد خانهٔ نام و ننگ ویران و هنوز
می ننشیند این دل دیوانه به عقل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۰۴
«اوحد» دیدی که هرچ دیدی هیچ است
وآن جمله که گفتی و شنیدی هیچ است
در گرد جهان بسی دویدی هیچ است
و این نیز که در گوشه خزیدی هیچ است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۰۵
سرگردانان راه دل بسیارند
کایشان همه سینه ها چو دل پندارند
گر هرچ به جای سینه ها هست دل است
پس جملهٔ گاوان و خران دل دارند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۰۸
چندانک دلم جان کند اندر سر و کار
هرگز نشود به وصل کس برخوردار
جوهر دارد دل من وزآن خوانند
عشّاق جهان دل مرا جوهر دار
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۱۰
آنجا که صفای دل بود دایهٔ عیش
برسود بود مدام سرمایهٔ عیش
افسوس که کار خلق جایی نرسید
کز مایهٔ غم شوند همسایهٔ عیش