عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۸ - الشریعة
خیز از سخن سرّ خود و کل بگذر
و از خوی که عزّت است وز ذل بگذر
سیل است عقول و شرع پل بسته بَرو
در سیل مَیُفت و بر سر پل بگذر
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۹ - الشریعة
آیین قلندر ار نظر کوتاهی است
ترتیب ادب علامت آگاهی است
چون سِر به زبان شرع می شاید گفت
گفتن به زبان دیگری گمراهی است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۰ - الشریعة
هر کاو ز حقیقت وجود آگاه است
با او سخن دراز بس کوتاه است
در عالم امر شرع شاهنشاه است
وین جمله برون ز پردهٔ این راه است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۱ - الشریعة
چون دیدهٔ عقل راهرو بگشاید
در ظلمت شب همی چراغش باید
چشم ارچه که روشن است از نور بصر
جز شرع ره راست بد و ننماید
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۲ - الشریعة
از عقل مجرّد به دوایی نرسی
بی شرع به برگی و نوایی نرسی
شرع است که آن تو را رساند به خدا
ورنی تو بدین عقل به جایی نرسی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۹ - العبودیة
زآن جان و جهان تا هوس[ی] در سر ماست
این عقل عقیله از کجا درخور ماست
مادام که خاک در او افسر ماست
سلطان همه جهان گدای در ماست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۲۰ - العبودیة
در غمکدهٔ بندگیت شادیهاست
آن را که زبندگیت آزادیهاست
شاگرد هوس نداند این معنی را
در دانش این واقعه اُستادیهاست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۲۱ - العبودیة
بگریز ز خلق اگر توانی بگریخت
در دامن حق اگر توانی آویخت
در هر چه تو را مراد باشد دل بند
ناچار تو را از آن بخواهند گسیخت
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۲۲ - العبودیة
خواهی که دم تو را مبارک دارند
نام تو چو یاسین و تبارک دارند
خاک در او بوس که شاهان جهان
از خاک در تو تاج تارک دارند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۲۳ - العبودیة
آن کن که توانگران گدای تو شوند
صاحب نظران جمله برای تو شوند
بر خاک درش چو سر نهی از سر صدق
هر جا که سری است خاک پای تو شوند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۲۴ - العبودیة
در دهر هر آنک تخم خدمت پاشد
رخسار دلش به خار غم نخراشد
مخدوم از آن شدی که خادم بودی
مخدوم بود کسی که خادم باشد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۲۵ - العبودیة
با صدق اگر دل تو همره گردد
از معرفت دو عالم آگه گردد
گردِ در حق گردِ اگر می خواهی
تا با تو غم دراز کوته گردد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۲۷ - العبودیة
می دان که اگر او دمی آن تو شود
کار دل تو به کام جان تو شود
خود را باشی تو را به خود باز هلد
او را شو تا او همه آن تو شود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۲۸ - العبودیة
گر کم کوشی به کار خود گر بسیار
جز کردهٔ او برون مَیا از سر کار
بگذار تو اختیار و با خواجه بساز
تو بنده ای و بنده نباشد مختار
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۲۹ - العبودیة
چون از در او هیچ مرا نیست گزیر
ای دل درِ او گیرو در آن درگه میر
زنهار ازو بادگری روی مکن
ما را درِ او بس مَه امیر و مَه وزیر
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۳۰ - العبودیة
او را به کف آور کم اینها همه گیر
کز جمله گزیر است وزو نیست گزیر
خود رابی او امیر عالم شده گیر
هم او گوید تو را که ای میر بمیر
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۳۲ - العبودیة
هرگاه که آنچنان کَت افتد باشی
هر چند که نیک می کنی بد باشی
در بندگیش چو نفع خود می طلبی
بی هیچ گمان تو بندهٔ خود باشی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۳۴ - العبودیة
رو در پی درد او که درمان گردی
گر جز در او زنی پشیمان گردی
تاج سر دیگران نیرزد خاکی
خاک در او باش که سلطان گردی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۳۶ - العبودیة
در بندگیش اگر تو نیکو باشی
فرمان ده این طارم نُه تو باشی
اول قدم آن است که او را طلبی
آخر قدم آن بود که تو او باشی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۳۷ - العبودیة
گر بنوازی بندهٔ مقبول توَم
ور ننوازی چاکر معزول توَم
با ردّ و قبول تو مرا کاری نیست
زیرا که بهر دو حال مشغول توَم