عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۰۱ - الاسرار
چون آینه کرد صفّه ای را نقّاش
تا نقش سه صفّه رو نماید زصفاش
هستی تو چهار صفّهٔ چین علوم
یا قابل نقش باش یا آینه باش
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۰۲ - الاسرار
این راز درونی مشمر کاری خُرد
کاینجای نه صاف می گذارند نه دُرد
دنیا داری و عاقبت خواهی بُرد
این به باشد چو عاقبت خواهی مُرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۰۵ - القضا و القدر
واقف نشود کسی بر اسرار قضا
بس بوالعجب است کار و بازار قضا
در کوی حقیقت همگان معذورند
کس نیست که او نیست گرفتار قضا
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۰۶ - القضا و القدر
در مطبخ عشق پاکبازان قضا
کردند به غربیل بد از نیک جدا
از چشمهٔ غربیل فروشد مقصود
مستی همه بر سر آمد اینک من و ما
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۰۷ - القضا و القدر
کار قدر از چون و چرا بیرون است
چونی و چرایی زصفا بیرون است
آن کس که به یک حرف زما برگردد
خطّش در کش کز خط ما بیرون است
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۰۸ - القضا و القدر
بنیاد وجود سخت سست افتاده است
وین قابض روح نیک چست افتاده است
با کیست خصومت که حوادث را نیز
بستست که از روز نخست افتاده است
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۰۹ - القضا و القدر
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره دین
چرخ از تو هزار بار سرگشته تر است
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۱۰ - القضا و القدر
نقاش ازل چو نقشها می پرداخت
کس نقش سعادت از شقاوت نشناخت
امروز هر آنک از پی مقصودی تاخت
آن یافت که دی قدر برای او ساخت
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۱۱ - القضا و القدر
سرّ قدر از جهانیان پنهان است
آن سر به طریق عقل نتوان دانست
در جستن آن نقطه که مقصود آن است
چون دایره هرک هست سرگردان است
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۱۳ - القضا و القدر
خوش باش که در ازل بپرداخته اند
نرد من و تو بی من و تو ساخته اند
بر نطع قضا به کعبتین تقدیر
نرد من و تو بی من و تو باخته اند
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۱۴ - القضا و القدر
چون سرّ قدر طعمهٔ ابدال شود
آن جملهٔ قال و قیل پامال شود
هم مفتی شرع را جگرخون گردد
هم قاضی عقل را زبان لال شود
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۱۶ - القضا و القدر
هر چند که عقل داری و دیده و هوش
ایمن مشو و به دیگران پرده بپوش
کانجا که قضا بر تو کمین بگشاید
نه دیده به کار آیدت آنجا و نه گوش
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۲۰ - القضا و القدر
من خواهم راز آشکارا نکنم
والبته هر آنچ هست پیدا نکنم
آن تو همان است که گویی که مکن
چون مقدور است چون کنم تا نکنم
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۲۱ - القضا و القدر
شمشیر فلک پاره کند جوشنها
پیکان قضا تیره کند روشنها
زنهار به مرگ دیگران شاد مشو
دودی است برآید زهمه روزنها
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۲۲ - القضا و القدر
چون دایرهٔ وجود من بنهادند
در مشورتم پیام بفرستادند
چون کار مرا قرار بی من دادند
دانم که مراد من درو بنهادند
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۲۳ - التّقدیر
از دیده دل من ارچه پرنورتر است
با دیده دل از آفت خود دورتر است
رنج از دل و دیده نیست از تقدیر است
دل معذور است و دیده معذورتر است
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۲۴ - التّقدیر
آنها که زاسرار سخن می گویند
و از علم ابد نو و کهن می گویند
بس بی خبرند جمله تقدیر خداست
در هر زه سُخن از سر و بُن می گویند
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۲۷ - التّقدیر
ای دل اگرت هست خرد راهنما
در هر سوری که آیدت بیش نما
ساکن شو و بر مطپ که هرگز نشود
تدبیر من و تو دفع تقدیر خدا
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۳۰ - الخوف
انعام تو هر گرسنه را می پرورد
هر تشنه زجوی فضلت آبی می خورد
دل در پی اومید تو شادی می کرد
هم بخت بد از امید نومیدم کرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۳۶ - الخوف
او را که همه ملک جهان بس نبود
می دان به یقین کز هرِ خس نبود
کوته نظری مکن سخن کوته کن
معشوق جهان عاشق هر کس نبود