عبارات مورد جستجو در ۷۹۷۷ گوهر پیدا شد:
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
چون رخ بگشاد آن نگار دلبند
جای صلوات باشد و جای سپند
احسنت زند ستاره از چرخ بلند
آن مادر راکه چون تو زاید فرزند
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
ای شاه بنای ملک محکم به‌تو ماند
باغ ظفر و فتوح خرم به تو ماند
شاهنشهی از نژاد آدم به تو ماند
رفتند مخالفان و عالم به تو ماند
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۷
ای شاه تورا ماه نگین خواهد بود
زیرِ قدمت ملک زمین خواهد بود
ملک تو ز روم تا به چین خواهد بود
ما فال زدیم و همچنین خواهد بود
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
تا چند دل تو چشمهٔ نور بود
زان چشمهٔ نور چشم بد دور بود
ملک و سپه و خزینه معمور بود
آن خسرو را که چون تو دستور بود
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۱
هرکس که سزای افسر وگاه بود
خدمتگر این خدمت درگاه بود
در روی زمین اگر بسی شاه بود
شاه همه سنجر ملکشاه بود
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
هر بزم که کردی همه بهروزی بود
کار تو نشاط و مجلس افروزی بود
هر رزم که کردی همه پیروزی بود
هرچ آن دگری خواست تو را روزی بود
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۳
دجله ملکا زمان زمان بفزاید
تا با تو به جود اخویش‌ا پهلو ساید
چون دجله هزار اگر تو را پیش آید
در جنب دل تو قطره‌ای ننماید
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۵
سلطان جهان برکیارق باید
کز دولت او جهان همی آراید
بس برناید تا هنرش بِفْزاید
بندد کمر و همه جهان بگشاید
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۶
از درگه تو ملوک را تاج آید
در همّت تو هزار معراج آید
توقیع تو چون به ‌دست محتاج آید
چون‌کعبه بود که بیش حُجاج آید
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۸
چون آتش خاطر مرا شاه بدید
از خاک مرا بر زبر ماه کشید
چون آب یکی ترانه از من بشنید
چون باد یکی مرکب خاصم بخشید
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
حوران سپاهت ای شه شیر شکر
در آب روان همی نمایند صُوَر
آن است مرادشان که باشند مگر
در خدمت مجلس تو اِستاده کمر
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۰
دست مَلِک ملوکِ عالم‌ْ سنجر
بحری است‌ که در جهان چنان نیست دگر
چون باد سخاکند بر آن بحرگذر
موجش همه دُر باشد و آبش همه زر
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
هستند به بزمت ای شه شیر شکار
مرغان شبه تن و عقیقین منقار
از بهر نشاط تو به روزی صد بار
آیند همی چو مطربان در گفتار
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۴
شاهی که به رزم کاویان داشت درفش
گر زنده شود پیش تو بردارد کفش
ای کرده دل خصم خلاف تو بنفش
بشت است دل خصم و خلاف تو درفش
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۸
چون ابر کف تو بیند ای خسرو شرق
از تو نکند به جود تا دریا فرق
گردد خجل و شود به آب اندر غرق
از رشک بگرید و برو خندد برق
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۱
ای کرده همه جهان ز ناپاکان پاک
هرگز نبود تو را ز ناپاکان باک
ای خسرو پاک پیکر ازگوهر خاک
ای‌گوهر پاک احسن الله جزاک‌
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۲
ای شاه زتو تخت همی نازد و زین
وز دولت تو داد همی یابد دین
تا روی زمین گرفته‌ای زیر نگین
خصمان تو رفته‌اند در زیر زمین
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۳
ای حیدر و جمشید به شمشیر و نگین
دارندهٔ دولتی و دارندهٔ دین
در ملک تو همچو آفتابی به یقین
او هفت فلک دارد و تو هفت زمین
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۴
ای شاه جهان دو گوشهٔ روی زمین
در قبضهٔ ملک توست تایوم‌الدین
تیغ تو همی‌کند شبیخون و کمین
یک ساله بر آن‌گوشه و یک ساله بر این
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۶
زین فتح‌ که‌ کرد شاه در کشور چین
هم ملک همی نازد و هم دولت و دین
هر مملکتی که هست بر روی زمین
بوالفتح ملکشاه کند فتح چنین