عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۴۴
الهی کار آن کس کند که تواند، عطا آن کس بخشد که دارد، پس بنده چه تواند و چه دارد ؟
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۴۵
الهی تو دوختی من در پوشیدم و آنچه در جام ریختی نوشیدم هیچ نیاید از آنچه کوشیدم.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۴۶
الهی چون تو توانایی کر توان است، در ثناء تو کرا زبان است و بی مهر تو کرا سر و جان است.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۴۸
الهی ما بتو زنده ایم هرگز کی میریم ف ما که بتو شادمانیم کی اندوهگین شویم ف ما که بتو نازانیم چون بی تو بسر آریم، ما که بتو عزیزیم هرگز چون ذلیل شویم.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۴۹
الهی چه غم دارد که تو را دارد و کرا شاید که تو را نستاید، آزادا آن نفس که بیاد تو بازان و آباد آن دل که بمهر تو نازان و شاد آن کس که با تو در پیمان است.
ما را سر و سودای کس دیگر نیست
در عشق تو پروای کس دیگر نیست
جز تو دگری جای نگیرد در دل
دل جای تو شد جای کس دیگر نیست
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۵۰
الهی هر که تو را جوید اینقدر راستخیزی باید یا به تیغ ناکامی او را خون ریزی باید هر که قصد تو کند روزش چنین است یا بهرهٔ درویش خود چنین است.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۵۱
الهی همگان در فراق می سوزند و دوستدار در دیدار، چون دوست دیده ور گشت دوستدار را شکیبایی چه کار ؟
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۵۲
الهی با بهشت چه سازم و با حور چه بازم، مرا دیده یی ده که از هر نظری بهشتی سازم.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۵۳
الهی گُل بهشت در چشم عارفان خار است و جوینده‌ی تو را با بهشت چه کار است؟
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۵۴
الهی اگار بهشت چشم و چراغ است بی دیدار تو درد و داغ است.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۵۵
الهی بهشت بی دیدار تو زندان است و زندانی بزندان برون نه کار کریمان است.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۵۶
الهی اگر به دوزخ فرستی دعوی دار نیستم و اگر به بهشت فرمایی بی جمال تو خریدار نیستم. مطلوب ما بر آر که جز وصال تو طلبکار نیستم.
روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست
کار عاشق جز تماشای وصال یار نیست
از سر کویش اگر سوی بهشتم می برند
پای ننهم که در آنجا وعده ی دیدار نیست
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۵۷
الهی تو ما را جاهل خواندی از جاهل جُز خطا چه آید ؟ تو ما را ضعیف خواندی از ضعیف جُز خطا چه آید ؟
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۵۹
الهی عارف تو را بنور تو میداند و از شعاع وجود عبارت نمی تواند پس موحد تو را بنور قُرب می شناسد و در آتش می سوزد، مسکین او که تو را به صنایع شناخت درویش او که ترا بدلایل جُست از صنایع آن باید ُجست که از آن گُنجد و از دلایل آن باید خواست که از آن زیبد.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۶۱
الهی چون من کیست که اینکار را سزیدم، اینم بس محبت ترا ارزیدم.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۶۲
الهی از آن خوان که بهر پاکان نهادی نصیب من بینوا کو، اگر نعمتت جُز بطاعت نباشد پس آنرا بیع خوانند لطف و عطا کو ؟ اگر در بها مُزد خواهی ندارم و اگر بی بها بهی بخش ما کو ؟ اگر از سگان تو ام استخوانی و اگر از کسان تو مرحبا کو؟
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۶۵
الهی موجود نفسهای جوانمردانی، حاضر ذاکرانی، از نزدیک نشانت میدهند و بر تر از آنی و از دورت می پندارند نزدیکتر از جانی.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۶۷
الهی نفسی ده که حلقهٔ بندگی تو گوش کند و جانی ده که زهر حکمت تو نوش کند.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۶۹
الهی دیده ای ده که جز تماشای ربوبیت نبیند و دلی ده که غیر از مهر عبودیت تو.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۷۰
الهی پایی ده که با آن کوی مهر تو پوییم و زبانی ده که با آن شکر آلای تو گوییم.