عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۹
با عشق، ز دل نهفته رازی دارم
پنهان ز نظر، دیده بازی دارم
در جلوه، دو عالمم نیاید به نظر
خوش آینه عکس گدازی دارم
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۱
با آن که گذشت در نقاب از نظرم
گویی که فتاد آفتاب از نظرم
خود را ز میان بردم و او را دیدم
شد پاره ز بیخودی حجاب از نظرم
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۳
از خاک درت گر چو صبا برخیزم
یا رب به کجا فتم، کجا برخیزم
در کوی تو افتاده سرم بر سر راه
هر چند ز ره چو نقش پا برخیزم
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۰
گفتی که لب آلوده به می چند کنم
گر می نبود، دل به چه خرسند کنم؟
می نوش که تا نامه اعمال تو را
بر نامه جرم خویش پیوند کنم
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۱
از خوف، گهی خاطر خود ریش کنم
گه تکیه به عفو بخشش‌اندیش کنم
امّید و هراس در دلم یکسانند
یا رب تو بگو کدام را پیش کنم
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۳
خواهم ز گذشته‌ها روایت نکنم
وز محنت آینده شکایت نکنم
در بر رخ خلق بندم و در کنجی
بنشینم و با کسی حکایت نکنم
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۴
قدسی هوس کام‌پرستی نکنم
لب بر لب خم چو خشت و مستی نکنم
شب روز شود ز برق آهم، اما
بر صبح به خنده پیش‌دستی نکنم
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۶
قدسی من و بخت اگرچه توام بودیم
وز روز ازل جدا ز هم کم بودیم
با من نشد آمیخته در صفحه خاک
با آن که چو حرف و نقطه با هم بودیم
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۲
تا هست به جا دایره کون و مکان
خالی نبود ز نور حق هیچ زمان
هر روز که خورشید، جهان آراید
خورشید همان است، ولی روز نه آن
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۶
بی‌واسطه در مجلس ابنای زمان
روشن نشود چراغ ازین سخت‌دلان
از آهن و سنگ خانه روشن نشود
تا سوخته‌ای پا نگذارد به میان
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۸
شاهنشهی است خدمت درویشان
بس مغتنم است صحبت درویشان
فیض از در و بامشان فرو می‌بارد
خوش انجمنی‌ست خلوت درویشان
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۹
عقل آمد و دل در اضطراب است همان
بی عشق، خردمند خراب است همان
هرچند که ابر، کشت را در کارست
محتاج به فیض آفتاب است همان
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۰
ای باخبر از حقیقت کون و مکان
کشاف دقایق معانی و بیان
از پرده غیب صورت حال جهان
پیش تو بود چو صورت پرده عیان
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۲
تا کی دنبال نفس سرکش رفتن
دل صاف و پی باده بی‌غش رفتن
با عشق، دلیل عقل باشد به مثل
در دست چراغ از پی آتش رفتن
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۳
ای نفس، بس است این همه عصیان‌کردن
چون هیچ پشیمان نشوی از کردن
دنبال ستم ندامتی هست که سیل
خود تیره شود ز خانه ویران‌کردن
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۴
تا کی سخن معرفت انشا کردن؟
وز چهره راز، پرده بالا کردن
آن را که بود سینه پر از گوهر راز
بی‌صرفه بود لب چو صدف واکردن
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۱
ای نفس، به بندگی سری پیدا کن
ورد شب و ذکر سحری پیدا کن
هرچند که گریه بیشتر زور آرد
ای دیده مترس و جگری پیدا کن
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۲
از عشق حقیقی، اثری پیدا کن
زین بحر مجازی، گذری پیدا کن
ای دل، تو چو آشیانه مرغ به بام
از سقف به این خانه دری پیدا کن
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۴
از خلق جهان، کناره‌ای ساز وطن
هنگام طلب مباش چون اهل ز من
درویشان را کمال در تجریدست
کی دانه کند نشو و نما در خرمن؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۵
شد شهره شهر باده‌پیمایی من
مستم من و عالمی تماشایی من
با هم ز ملامتم نمی‌پردازند
شد پرده عیب خلق، رسوایی من