عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۷
بس بار بلا به جان کشیدم ز غمت
ای راحت جان به جان رسیدم ز غمت
در کام دلم طعم اجل شیرین کرد
این تلخی ها که من کشیدم ز غمت
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۸
ای من به فدای آن تن چون سمنت
آلوده به خون من زه پیرهنت
با سایه تو به رنجم از رشک قدت
با پیرهنت به کینم از کین تنت
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۹
بشکست دلم زان دل چون سندانت
گریان شدم از عشق لب خندانت
دندان طمع در دل من کردی تیز
درد دل من گرفت در دندانت
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۱
یکچند به آوازه بدم مفتونت
نادیده به آواز شدم مجنونت
چون دیدمت آوازه و آواز چه بود
از حور بهشت یافتم افزونت
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۳
ای رشک بنفشه سنبل پرچینت
گل آب شده پیش رخ رنگینت
چشمی ست مرا چو چشم نرگس بیخواب
از آرزوی سینه چون نسرینت
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۴
نه سیم که جائی طلبم در کویت
نه برگ که خیمه ای زنم پهلویت
نه نیز ترا میل که آئی سویم
پس من به چه تدبیر ببینم رویت
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۵
نه برگ که خیمه ای زنم پهلویت
نه سیم که خانه ای خرم در کویت
من دیده و گوش را بدان می خواهم
تا بشنوم آواز و ببینم رویت
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۶
نه دست که گیرم شکنی از مویت
نه پای که بگذرم شبی در کویت
پس دیده و گوشم ار نباشد شاید
چون نشنوم آواز و نبینم رویت
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۷
افکند مرا گردش دهر ازکویت
جائی که صبا نیارد آنجا بویت
نه روی تو دیدنم میسر باشد
نه روی کسی که دیده باشد رویت
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۸
خورشید نخواهم که ببیند رویت
نه مه که به شب روی رود در کویت
چون شانه شود دلم به صد شاخ ز رشک
گر شانه زند دست به شاخ مویت
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۹
زلفت ستمی بر رخ سیمین ای کاج
تا بستدمی ز بار سیم تو خراج
بس بر سر میدان وصالت زدمی
چوگان چو آبنوس بر گوی چو عاج
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۱
جانا سر زلفت ز پس و پشت مپیچ
پیچ و خم زلف تو مرا کشت مپیچ
زین بیش حدیثی که میان من و تست
چون زلف دراز خود بر انگشت مپیچ
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۲
رحم آر بر این سوخته باخته روح
کم کن دلم از داغ جدائی مجروح
ای یوسف مصر دلم از دوری تو
با گریه یعقوبم و با نوحه نوح
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۴
ایام همین دماغ تو بنشاند
تعجیل من و فراغ تو بنشاند
آهن دلی ای نگار و من سنگین جان
ترسم چو به هم رسیم آتش بارد
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۵
از آتش و آب دل و جانم فریاد
در آتش و آب چون توان بودن شاد
زینسان که چو خاک داد بربادم هجر
زین پس برساند به تو بر خاکم باد
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۷
بادی که بدی همدم آن حور نژاد
گه گه به سلامی ز منش کردی یاد
امروز به رغم من چنان کرد رقیب
کز بیم به گرد او نمی گردد باد
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۸
ای باد که جان فدای پیغام تو باد
آن لحظه که بگذری بر آن حور نژاد
گو بر سر ره دلشده ای را دیدم
کز آرزوی تو جان شیرین می داد
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۹
جز عنبر زلف هیچ لالات مباد
جز سوی وصال ما تولات مباد
بالا بنما ز بام و برهان ما را
زین درد و بلا که درد بالات مباد
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۲
دل بی هوس تو ای دل افروز مباد
بر هیچ مراد بی تو پیروز مباد
روزی که بود هجر تو تا شب مرساد
وان شب که رسم به وصل تو روز مباد
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۸
گفتم که دل از تو در دمی شاد رساد
یا دود دلم در تو پریزاد رساد
بر چهره نهاد دست و خندان می گفت
بیچاره دلا خدات فریاد رساد