عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
چشمم ز غمت بهر عقیقی که بسفت
بر چهره هزار گل ز رازم بشکفت
رازی که دلم ز جان همی داشت نهفت
اشکم بزبان حال با خلق بگفت
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
تا دلبر من بر ابرو افکند شکنج
هر روز یکی درد دلم گردد پنج
رنج از دل و جان مهان بکاهند بگنج
من بر تن و جان بگنج بفزودم رنج
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
هر کان رخ و آن زلف و لب دید
می معدن سیم و روز جفت شب دید
هر کان خط و خذ و زلف و آن غبغب دید
خورشید بقوس و ماه در عقرب دید
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
گویند بهر درد بود صابر مرد
تا کی خورم اندوه و غم و حسرت و درد
تا کی ز فراق دوست فریاد کنم
در فرقت دوست صبر نتوانم کرد
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸
تا کی ز فراق بر دلم بند بود
اندوه فراق بر دلم چند بود
آن دل که بدلبر آرزومند بود
در فرقت او چگونه خرسند بود
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰
نیمی ز دلم باد شد و نیمی گرد
نیمی ز تنم گرم شد و نیمی سرد
گفتم که وفا متاع مهر اندوزد
چون درد دلم همه جفا بار آورد
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
با دام تو گاه غمزه لشگر شکند
یاقوت تو گاه بوسه شکر شکند
بهتر خرد آن ترا که بهتر شکند
گوهر بخرد هرآنکه گوهر شکند
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰
ای زلف تو از رخان من پرچین تر
وز خون دو چشم من رخت رنگین تر
هر روز دل افروزتر و شیرین تر
هر روز تو دلبرتر و من بیدین تر
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
بنگر که چه گفت با دلم چشم براز
چشمی که نیامد از غم هجر فراز
گفتا که ازین گرستن دور و دراز
من رفتم و آن رفته دگر نامد باز
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
تب خاله مرا نمود معشوقه ز ناز
هر دم بلبان سرخش انگشت فراز
چون کودک شیرخواره از حرص وز آز
انگشت همی مزم به شبهای دراز
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۷
نیمی ز دلم کبک شد و نیمی باز
نیمی ز تنم بناز ونیمی بگداز
زانکس که مرا طمع شادی بدو ناز
آورد مرا کنون بتیمار و نیاز
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۸
خاموش بوم تا نکند چندین ناز
او کرد گنه کرده بعذر آید باز
من صبر کنم بحسرت و سوز و گداز
تا آنکه کند کرده بعذر آید باز
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۹
گر خیزد هیچ دیبه از هیچ طراز
تارش گل و پودش ز می و مشک طراز
آن دیبه روی تست ای شمع طراز
در وصل تو نیست هیچ زی شعر طراز
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۱
تا غایب شد بت از کنار شمنش
می خون گردد بتن ز غایت شدنش
گر مژده دهد کسی ز باز آمدنش
پر در بکنم کنار همچون دهنش
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۲
ای گشته به بیداد و بدی کردن فاش
خواهم که کنم به وصل هجران تولاش
آن را که کنی همی پیاپی پاداش
خود را و مرا کرده به غم خوردن فاش
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۵
دیدار بتان بیغش و دلشان غشناک
دیدار تو پاک و دلت چون دیدن پاک
مشگی تو بر من و همه خوبان خاک
بایستی مشک تبتی خاک چه باک
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۶
سه چیز ترا سه چیز داده است جمال
خد را خط و زلف را گل و عارض خال
سه چیز من از سه چیز برده است مثال
دل ز آتش و چشم از آب و دیده از خال
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
نسگالیده وصال آن مه نیک سگال
افکنده بند با طرب و حسن و جمال؟
هر چند وصال خوش بود در همه حال
خوشتر نبود ز ناسگالیده وصال
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
گویند مرا بهجر آن ماه چگل
برنه ز شکیب و صبر زنجیر بدل
زنجیر بدل چه سود از صبر که هست
زلفین چو زنجیرش زنجیر گسل
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
از طعنه و قول دشمن ای مهر گسل
جز باد دگر هیچ نیاید حاصل
گر طعنه او مرا بگرداند دل
اندود توان چشمه خورشید بگل