عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۹
آنی که ز فالها همه فال تو به
هر سال تو در عمر ز هر سال تو به
زان مال که داشتم مرا مال تو به
از مال مرا قبول و اقبال تو به
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۵
این خوشرویان که ایستادند همه
از مادر حسن دوش زادند همه
بزم تو شها چشم نهادند همه
در بندگی تو دست دادند همه
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۶
امروز منم چو ماری اندر سله ای
ز آوازه من در این جهان ولوله ای
بر من هر موی اگر شود سلسله ای
از چرخ فلک نکرد خواهم گله ای
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۸
ای ابر ز بحر تا هوایی شده ای
گویی که کف حاتم طایی شده ای
نه نه که کف دست علایی شده ای
زان مایه رحمت خدایی شده ای
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۲
مفروق دو دیده ای و مقرون دلی
دل هر چه بیندیشد مضمون دلی
تا ظن نبری که هیچ بیرون دلی
در خون دلم مشو که در خون دلی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۳
مرهم گفتم تو با دل ریش همی
تا بندیشم من از بدانیش همی
نعمت شودم زمان زمان بیش همی
یادم ناید ز نعمت خویش همی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۴
دولت ز علاء دولت عالی رای
بر عالم سایه درد چون پر همای
ای داده خدایت شرف از بهر خدای
یک بار مرا جمال رویت بنمای
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۷
ای گل نه ز گل ز دل همی بر رویی
دل را ز همه غمان فرو می شویی
ای گل تو عقیق رنگ و مشکین مویی
بر آب روان زیاده استی گویی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۴
گر چه کندت مساعدت روز بهی
آخر ز قضا به هیچ حیلت نرهی
تا هست بده چه فایده زآنکه نهی
دشمن ببرد خاک خورد گر ندهی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۵
فر ابدی و نعمت جاویدی
نخل عیشی و گلبن امیدی
خوبی و خوشی مشتری و ناهیدی
فرزند مهی نبیره خورشیدی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۶
ای حورا زاده لعبت نوشادی
از باغ بهشت کی برون افتادی
بندیش که پیرایه به تن بنهادی
ای حسن تو پیرایه مادرزادی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۷
بنمودی مقنعی مهی ناگاهی
تا هر که پدید گشت چون گمراهی
او داشت فرو برده به چاهی ماهی
داری تو فرو برده به ماهی چاهی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۸
ای نای هوا بریدم از نای دمی
او را دم گرم بوده تو سرد دمی
زو بود مرا خرمی از تو دژمی
او نای نشاط بود و تو نای غمی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۰
ای راوه اگر بهشت پیداست تویی
چیزی که در او ملک مهیا است تویی
آبی که در او سپهر والاست تویی
جویی که در او هزار دریاست تویی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۴
مسعود چو دربند گرفتار شدی
از فعل زمانه بر سر کار شدی
از مستی عز و ناز هشیار شدی
در جمله ز خواب دیر بیدار شدی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۵
نالنده تر از نایم در قلعه نای
همسایه ماه گشتم از تندی جای
نه طبع مرا به جای و نه دست و نه پای
ای شاه جهان رحم کن از بهر خدای
سیف فرغانی : رباعیات
شمارهٔ ۱
در دیدن این مدینه زمزم آب
از مکه اگر سعی کنی هست صواب
زیرا که درو مقام دادر امروز
رکنی که ازو کعبه دلهاست خراب
سیف فرغانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
ای نور تو آمده نقاب روح تو
خورشید زکاتی ز نصاب رخ تو
هر دل که هوای تو بر و سایه تو فگند
در ذره ببیند آفتاب رخ تو
ابن حسام خوسفی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱
به امیدی که بگشاید ز لعل یار مشکل ها
خیال آن لب میگون چه خون افتاده در دل ها
مخسب ای دیده چون نرگس به خوش خوابی و مخموری
که شب خیزان همه رفتند و بربستند محمل ها
دلا در دامن پیر مغان زن دست و همت خواه
که بی سالک نشاید کرد قطعاً قطع منزل ها
سبک باران برون بردند رخت از بحر بی‌پایان
نمی‌یابند بیرون شو گران باران به ساحل ها
نظر ابن حسام از ماسوی بردند و او را بین
«مَتی ما تَلقَ مَن تَهوی دَع الدنیا وَ اهمِلها»
ز حد بگذشت مشتاقی به جام باده ی باقی
«اَلا یا ایُّها الساقی ادر کَاساً وَناوِلها»
ابن حسام خوسفی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳
نقاب سنبل تر برشکن تجلّی را
بسوز زآتش عارض حجاب تقوی را
به باد رایحه ی زلف عنبرین برده
هزار دفتر تعلیم و درس و فتوی را
تسلی دل عاشق به جز جمال تو نیست
جمال خویش برو جلوه ده تسلی را
لبت خلاصه ی انفاس عیسوی دارد
دمی به ما بنما معجزات عیسی را
دوای دیده ی من کن ز سرمه ی قدمت
که آن غبار به از توتیاست اعمی را
به هر چه حکم کنی بر سرم خریدارم
مطیع رای توام همچو بنده مولی را
ز بهر شورش مجنون صبا پریشان کن
شکنج طرّه ی آشفته‌کار لیلی را
ز نقش خامه صورت نگار ابن حسام
برند اهل حقایق رموز معنی را
صفای عالم باقی کسی به دست آرد
که پشت پای زند زخرافات دنیی را