عبارات مورد جستجو در ۵۴۵۲ گوهر پیدا شد:
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
تا شاه نشاط دجله کردست امشب
اندر دل بندگان فزودست طرب
دریاست شه پاکدل پاک نسب
دریا به ‌میان دجله در هست عجب
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶
ای شاه زمانه بخت پیروز تو راست
اندیشه و رای عالم‌افروز تو راست
شمشیر ظفرساز عدوسوز تو را ست
ز انطاکیه تا کاشغر امروز تو را ست
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
نور ملک ای ملک به نام تو درست
دور فلک ای ملک به دام تو درست
کان ظفر ای ملک به‌ کام تو درست
جان طرب ای ملک به جام تو درست
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
آتش تیغی و تا به محشر تف توست
باران صفتی و هفت‌کشور صف توست
جم دولتی و قوام دین آصف توست
دریاکفی و همه جهان درکف توست
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
ای شاه دل روشن تو جوشن توست
عالم شده روشن از دل روشن توست
پریدن جبریل به پیرامن توست
صید ملک‌الموت سر دشمن توست
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
گیتی ملکا جز به تو آباد مباد
در عادت تو جز هنر و داد مباد
خصم تو ز بند محنت آزاد مباد
هر کاو به تو شادی نکند شاد مباد
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
تا دولت تو به گرد گردون گردد
گردون همه بر فال همایون‌ گردد
ور با تو ستاره‌ای دگرگون گردد
تیره شود و ز چرخ بیرون‌ گردد
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
ای از همه خسروان چو افریدون فرد
وز دولت تو رسیده بر گردون گَرد
ای ‌گشته به دولت تو روزافزون مرد
ایزد به تو این جهان ا‌همه‌ا میمون‌ کرد
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
چون شاه جهان کمان کشیدن گیرد
پیروزی از آسمان رسیدن گیرد
هر تیر کز آن کمان پریدن گیرد
صبحی دگر از ظفر دمیدن‌ گیرد
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۶
ای شاه زمین فلک سریرتو سزد
مریخ به جَدْی پرّ تیر تو سزد
خورشید نگویم که دبیر تو سزد
یک نقطه ز اتوقیع‌ا وزیر تو سزد
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
چون رخ بگشاد آن نگار دلبند
جای صلوات باشد و جای سپند
احسنت زند ستاره از چرخ بلند
آن مادر راکه چون تو زاید فرزند
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
ای شاه بنای ملک محکم به‌تو ماند
باغ ظفر و فتوح خرم به تو ماند
شاهنشهی از نژاد آدم به تو ماند
رفتند مخالفان و عالم به تو ماند
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
تا چند دل تو چشمهٔ نور بود
زان چشمهٔ نور چشم بد دور بود
ملک و سپه و خزینه معمور بود
آن خسرو را که چون تو دستور بود
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۱
هرکس که سزای افسر وگاه بود
خدمتگر این خدمت درگاه بود
در روی زمین اگر بسی شاه بود
شاه همه سنجر ملکشاه بود
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۵
سلطان جهان برکیارق باید
کز دولت او جهان همی آراید
بس برناید تا هنرش بِفْزاید
بندد کمر و همه جهان بگشاید
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۶
از درگه تو ملوک را تاج آید
در همّت تو هزار معراج آید
توقیع تو چون به ‌دست محتاج آید
چون‌کعبه بود که بیش حُجاج آید
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
حوران سپاهت ای شه شیر شکر
در آب روان همی نمایند صُوَر
آن است مرادشان که باشند مگر
در خدمت مجلس تو اِستاده کمر
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۰
دست مَلِک ملوکِ عالم‌ْ سنجر
بحری است‌ که در جهان چنان نیست دگر
چون باد سخاکند بر آن بحرگذر
موجش همه دُر باشد و آبش همه زر
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۸
چون ابر کف تو بیند ای خسرو شرق
از تو نکند به جود تا دریا فرق
گردد خجل و شود به آب اندر غرق
از رشک بگرید و برو خندد برق
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۴
ای شاه جهان دو گوشهٔ روی زمین
در قبضهٔ ملک توست تایوم‌الدین
تیغ تو همی‌کند شبیخون و کمین
یک ساله بر آن‌گوشه و یک ساله بر این