عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۴۷
بترس از غیرت سلطان عشق ای آنکه می پرسی
که بر خاک زمین دایم چرا افلاک میگردد
به سر میشد ز مغروری زد او را عشق یک سیلی
که شد رویش کبود و تا ابد بر خاک میگردد
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۶۵
اینهمه جانی که مسکین کوهکن در عشق کند
وینهمه سعیی که او برد از پی شیرین که برد
خسروست از لعل شیرین مست و او مخمور غم
جان سکندر کند و آب زندگانی خضر خورد
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۶۸
مست خوبان خون خورد از دل بجای می بلی
عشق ورزیدن بخوبان خون دل خوردن بود
عاشقی شمعیست کافروزد چراغ دل ولی
اولش سوز و گداز و آخرش مردن بود
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۶۹
بزیر سایه گل خفته لیلی
غم مجنون بدشت و در چه داند
جفای خار و گرمای بیابان
کسی داند که اشتر میچراند
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۷۳
دو حرفی بخدمت فرستادمت
سلام و پیامی بصد دردسر
سلام آنکه باشی سلامت مدام
پیام آنکه ما را ز خاطر مبر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳
ای همچو گهر در صدف سینه ی ما
هر گوهر راز توست گنجینه ی ما
حقا که غرض ز هستی ما نبود
جز جلوه ی حسن تو در آیینه ما
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۹
تا زلف تو کرد در غم آغشته مرا
گم شد ز جفای چرخ سررشته مرا
باری چو رهم به گلشن وصل تو نیست
در وادی غم مدار سرگشته مرا
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
ای کرده چو ذره حسرت اندوز مرا
چون سایه ز غم کرده سیه روز مرا
خورشید رخا، مهل چنین مرده دلم
باز آی و چراغ دل برافروز مرا
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳
ای گل که غم تو خار ره گشت مرا
بی سرو قدت عمر تبه گشت مرا
از بسکه به دل چو لاله ناخن زده ام
خون در بن ناخنان سیه گشت مرا
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
شیرین دهنا، شکر لبا، تازه خطا،
با چین خط تو ذکر مشکست خطا
ما را به جز از هجر و وصال تو به کس
نی خوف عتابست و نه امید عطا
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸
ای تنگ شکر، دهن به گفتن بگشا
وانگه به گدا بگو که دامن بگشا
تا چند بود قفل غمم بر در دل
این قفل غم از در دل من بگشا
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
اهلی تو مراد از لب دلبر مطلب
با زهر غمش بساز و شکر مطلب
با داغ فراق او می وصل مجوی
در آتش دوزخ آب کوثر مطلب
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷
از جان منت فراغ اگر ای ساقیست
تا جان بودم امیدواری باقیست
مشتاقم از آن، به دیدنت گستاخم
گستاخی من ز غایت مشتاقیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰
صیادوشی که دام دل مجلس اوست
خوش مرغ دلی که آن پری مونس اوست
گر برج کبوتران پر از فتنه بود
صد فتنه به کنج برج هر نرگس اوست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
تا نرگس مست یار در قهر منست
حقا که حیات و زندگی زهر منست
از مرهم وصل بهره ام نیست ولی
هر زخم ستم که هست از بهر منست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵
گر در چمن از تو گفتگو خواهد رفت
آب رخ گل چو آب جو خواهد رفت
بر بام میا چو مه که خورشید فلک
از شرم تو در زمین فرو خواهد رفت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
با روی تو کآب زندگی از صافیست
گر جلوه کند ماه ز ناانصافیست
با شمع رخت چه حاجت خورشیدست
کاین خانه ی تنگ را چراغی کافیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳
باز آتش من بلند آوازه شدست
سرمستی من برون ز اندازه شدست
با موی سفید سرخوشم کز خط تو
پیرانه سرم بهار دل تازه شدست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹
گیرم که مرا هر سر مو یک قلم است
گر شرح غمت نویسم این نیز کم است
بس دم نزم که بر دل روشن تو
حاجت سخن نیست که دل جام جم است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱
من پیرم اگر کشته شوم از ستمت
این کشتن من باد مزید کرمت
زان موی سیه سفید کردم ز غمت
تا سرخ بخون خود کنم در قدمت