عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۷۰ - کمانگر
شوخ کمانگر من دل شد نشانه او
افتاد بر سر من سودای خانه او
در گوشه یی نشینم با قامت خمیده
سر سازم از رگ و پی رو در فسانه او
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۷۲ - پیک
با آن نگار پیک مرا ذوق بندگیست
کارم چو آفتاب به عالم دوندگیست
زنگ فلک ز ناله من گشت پر صدا
دستم نمی‌رسد به میانش چه زندگیست
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۷۹ - حمامی
شوخ حمامی که از جان هستم آتش کار او
آب گشتم سوختم از گرمی بازار او
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۸۱ - حمامی
شوخ حمامی که دارد آب آتشناک را
هر سحر فریاد دارد عاشق ناپاک را
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۸۳ - ترکش دوز
دوش با آن شوخ ترکش دوز جنگ آمیختم
تیرهای خویش را در ترکش او ریختم
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۹۸ - آشپز
آشپز امرد دلم باشد کباب هوش او
عاشقان را برده از جا دیگ بی سرپوش او
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۱۲ - اسپند سوز
دلبر اسپند سوزم آتشم را کرد تیز
تا کنم در خدمت او پیش مردم جست و خیز
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۱۴ - کپانی
از غم آن شوخ کپانی فغان دارم چو سنج
کرده سوداهای او ریش مرا ماش و برنج
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۱۹ - واعظ
دلبر واعظ گشاده صفحه افسونگری
عاشقان را صحبت او کرده تحت المنبری
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۳۴ - سورنایی
شوخ سرنایی که می خواهد ز عشاق انجمن
می کند پیوسته ده انگشت خود را در دهن
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۳۸ - صراف
پس از عمری شد آن سیمآور صراف یار من
سیه کاریی و قلابی بود منبعد کار من
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۳۹ - اسپند سوز
دلبر اسپندسوزم بود با من در ستیز
خانه خود بردم و تا صبح کردم جست و خیز
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۴۶ - پاده چی
پاده چی امرد که از رخ دشت را پر لاله کرد
عشقبازان را علف زار خطش گوساله کرد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۵۱ - شربتگر
زهر خوردم آن بت شربتگرم تحسین نکرد
جان به تلخی می دهم گفتم لبی شیرین نکرد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۶۳ - دیگ ریز
دی نگار دیگ ریزم باده نوشیدن گرفت
عاشقان را خانه خود برده جوشیدن گرفت
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۷۲ - اشتکباز
شوخ اشتکباز من کارش بود دستک‌زنی
در میان دلبران طاق است در جفتک‌زنی
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۷۵ - گوگردی
دوش گوگردی پسر گوگرد خود از سر گرفت
اندک از سوز دل گفتم جوابش در گرفت
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۷۷ - ماشکار
ماشکار امرد بود چون سرو سبز و خوش ادا
عاشقان را ساخته سودای خالش پیش پا
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۹۴ - ملاامام
دلبر ملا امامم جای در محراب کرد
عاشقان را در قفای خویش برد و خواب کرد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۹۷ - محتسب
دوش کردم با نگار محتسب از دور هشت
ذره را بگرفت در دست و برهنه کرد پشت