عبارات مورد جستجو در ۳۴۴۱ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۳۰
مقصود من از جمالت ای جان نظری است
این خود نبود چو...............ی است
من خود دانم که عشق تو بسته دری است
لیکن چه کنم مرا هوسناک سری است
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۴۸
از عشق تو بوی مختصر نتوان برد
جز درد دل و سوز جگر نتوان برد
بی عشق تو هرک می برد عمر به سر
ضایع تر از آن عمر به سر نتوان برد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۴۹
عشق تو که هرگزم ملولم نکند
در سینهٔ بحر تو نزولم نکند
گفتی که به طعنه رو دری دیگر کوب
با داغ تو هیچ کس قبولم نکند
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۵۴
جز آتش عشق رنگ دل نزداید
جز در غم تو عشق طرب نفزاید
در عشق تو دل دلیر و ثابت باید
یا رب تو دلی بخش که آن را شاید
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۵۵
عاشق باید که او مشوش باشد
وز دیده و دل در آب و آتش باشد
ناخوش باشد زعاشقان معشوقی
معشوق که عاشقی کند خوش باشد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۵۹
تا دل زسر درد سری می دارَد
تخم هوسی به تازگی می کارَد
یکچند زدست عشق در پا افتاد
مانا که دگر باره سرش می خارَد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۷۰
گفتی که چو باد عشق گرد انگیزد
از دیدهٔ تو سیل چرا می ریزد
در آتش سودای تو می سوزد دل
چشم آب بر آن آتش دل می ریزد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۷۲
این شیوهٔ عشق هر خسی را نبود
وین واقعه هر بلهوسی را نبود
منکر چه شوی به حالت زنده دلان
نه هرچ تو را نیست کسی را نبود
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۷۶
عشّاق کجا زبوی و رنگ اندیشند
یا از غم هجر و دل تنگ اندیشند
گفتی که شود نام نکو در سر عشق
کی دل شدگان زنام و ننگ اندیشند
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۸۱
در کوی تو هیچ کس ره آسان نبرد
جز شیفتهٔ بی سر و سامان نبرد
و آن کس که به دام عشق تو پای نهاد
تا سر ندهد زدست تو جان نبرد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۸۷
با عشق تو چون فتاده ما را سروکار
گو بر سر ما تیر ملامت می بار
دست من و دامن تو امشب تا روز
امشب من [و] وصل یار و فردا سر[و] دار
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۹۰
عشق تو کزو رمند مردان چون شیر
مردی ورزد زجان خود آمده سیر
من خود دانم که نیستم مرد تو لیک
بیچاره نوازی توَم کرد دلیر
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۱۳
من شمع زنور جانفزایش سازم
شکّر زخطاب دلربایش سازم
مستی من از شراب عشقش باشد
شاهد که خود اوست دیده جایش سازم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۱۸
در عشق تو نکته های موزون شنوم
هر لحظه زتو بد که دگرگون شنوم
با چشم تو گفتم که مخور خون نشنود
گفتا چشمم نه گوش من چون شنوم؟
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۲۱
در کوی تو سر بر سر خنجر بنهم
چون مهرهٔ جان عشق تو در بر بنهم
نا مردم اگر عشق تو از دل بکنم
سودای تو کافرم گر از سر بنهم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۲۲
من لایق سوز درد عشق تو نیم
زنهار که من نبرد عشق تو نیم
چون آتش عشق تو برآرد شعله
من دانم و من که مرد عشق تو نیم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۲۵
تا در سر سودای تو منزل کردیم
سوزی است مرا کز آتش دل کردیم
در شهر همه مباحی ام می خوانند
نیکو نامی زعشق حاصل کردیم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۳۴
عشق آن صفتی نیست که بتوان گفتن
واین دُر به هر الماس نشاید سفتن
سوداست کی می بریم والله که عشق
بکر آمد و هم بکر بخواهد رفتن
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۳۶
هرچه آن نبود راست نباید گفتن
تا راست حدیث خود بباید گفتن
هرچند که عشق میل باشد لیکن
هر میلی را عشق نشاید گفتن
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۳۸
ای عشق تو مایهٔ جنون دل من
حسن رخ تو ریخته خون دل من
من دانم و دل که در وصالت چونم
کس را چه خبر زاندرون دل من