عبارات مورد جستجو در ۹۷۰۶ گوهر پیدا شد:
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۲۷
متکلم را تا کسی عیب نگیرد سخنش صلاح نپذیرد
مشو غره بر حسن گفتار خویش
به تحسین نادان و پندار خویش
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۳۰
هر که در حال توانایی نکویی نکند در وقت ناتوانی سختی بیند
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۳۸
خویشتن را بزرگ پنداری
راست گفتند یک دو بیند لوچ
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۴۰
ضعیفی که با قوی دلاوری کند یار دشمنست در هلاک خویش
سست بازو به جهل می‌فکند
پنجه با مرد آهنین چنگال
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۴۳
مشورت با زنان تباهست و سخاوت با مفسدان گناه
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۴۴
هر که را دشمن پیشست اگر نکشد دشمن خویشست
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۵۴
اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی گردد یعنی آنان که دست قوت ندارند سنگ خورده نگه دارند تا به وقت فرصت دمار از دماغ ظالم برآرند.
و قطر علی قطر اذا اتفقت نهر
ونهر علی نهر اذا اجتمعت بحر
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۵۵
عالم را نشاید که سفاهت از عامی به حلم در گذراند که هر دو طرف را زیان دارد هیبت این کم شود و جهل آن مستحکم.
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۵۸
شیطان با مخلصان بر نمی‌آید و سلطان با مفلسان
وامش مده آنکه بی نمازست
گر چه دهنش زفاقه بازست
کو فرض خدا نمی‌گزارد
از قرض تو نیز غم ندارد
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۵۹

فردا گوید تربی از اینجا برکن
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۶۰
آنکه در راحت و تنعم زیست
او چه داند که حال گرسنه چیست
ای که بر مرکب تازنده سواری هشدار
که خر خارکش مسکین در آب و گلست
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۶۷
حسود از نعمت حق بخیل است و بنده بی گناه را دشمن می‌دارد.
مردکی خشک مغز را دیدم
رفته در پوستین صاحب جاه
الا تا نخواهی بلا بر حسود
که آن بخت برگشته خود در بلاست
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۶۸
تلمیذ بی ارادت عاشق بی زرست و رونده بی معرفت مرغ بی پر و عالم بی عمل درخت بی بر و زاهد بی علم خانه بی در. مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوبست نه ترتیل سورت مکتوب. عامی متعبد پیاده رفته است و عالم متهاون سوار خفته. عاصی که دست بر دارد به از عابد که در سر دارد. یکی را گفتند عالم بی عمل به چه ماند؟ گفت به زنبور بی عسل.
زنبور درشت بی مروت راگوی
باری چو عسل نمی‌دهی نیش مزن
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۶۹
مرد بی مروت زن است و عابد با طمع رهزن.
ای بناموس کرده جامه سپید
بهر پندار خلق ونامه سیاه
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۷۱
خلعت سلطان اگر چه عزیز است جامه خلقان خود به عزت تر و خوان بزرگان اگر چه لذیذست خرده انبان خود به لذت تر
سرکه از دسترنج خویش و تره
بهتر از نان دهخدا و بره
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۷۵
هر که با بدان نشیند اگر نیز طبیعت ایشان درو اثر نکند به طریقت ایشان متهم گردد و گر به خراباتی رود به نماز کردن منسوب شود به خمر خوردن.
طلب کردم ز دانایی یکی پند
مرا فرمود با نادان مپیوند
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۷۹
وگر نامور شد به قول دروغ
دگر راست باور ندارند ازو
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۹۰
حق جل و علا می‌بیند و می‌پوشد و همسایه نمی‌بیند و می‌خروشد
عوذ بالله اگر خلق غیب دان بودی
کسی به حال خود از دست کس نیاسودی
دو نان نخورند و گوش دارند
گویند امید به که خورده
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۹۶
شاه از بهر دفع ستمکارانست و شحنه برای خونخواران و قاضی مصلحت جوی طراران هرگز دو خصم به حق راضی پیش قاضی نروند.
خراج اگر نگزارد کسی به طیبت نفس
به قهر ازو بستانند و مزد سرهنگی
قاضی چو بر شوت بخورد پنج خیار
ثابت کند از بهر تو ده خربزه زار
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۹۹
کس نبیند بخیل فاضل را
که نه در عیب گفتنش کوشد