هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عاشقانه، از عشق و دلبستگی شدید خود به معشوق سخن می‌گوید. او تمامی افکار و احساساتش را به معشوق اختصاص داده و از عشق به او مست و خمار است. شاعر حتی حاضر نیست لحظه‌ای از معشوق دور بماند و عشق او را تنها یار و همراه خود در جهان می‌داند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه عمیق و احساسات شدید است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شعر کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۳۴۶

در سر همه سودای سر زلف تو دارم
دردل بجز از مهر رخت هیچ ندارم

از باده لعل لب تو مست مدامم
وز نرگس مخمور تو در عین خمارم

جانم نفسی از کمرت دست ندارد
تا موی میان تو نیارد بکنارم

تا دیده دل دید جمال رخ خوبت
خورشید جهانتاب کجا در نظر آرم

در کوی طلب یک نفس از پا ننشینم
وز دامن مطلوب دمی دست ندارم

گفتا که تو عاشق بچه رویی و کجایی
گفتم که بروی تو ازین گفت نیارم

گفتم که ندارم بجهان غیر تو یاری
گفتا که اسیری من ازین روبتو یارم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.