هوش مصنوعی:
شیخ در نشابور با انکارهای مردم، از جمله استاد امام، مواجه بود. پس از حضور استاد امام در مجلس شیخ، انکار او از بین رفت. روزی در حضور شیخ، سگی غریب مورد حمله سگان محله قرار گرفت. شیخ با دلسوزی گفت که با غریبان نباید بدرفتاری کرد. این سخن باعث شد انکار و داوری درون استاد امام کاملاً از بین برود و به جای آن صفا و آرامش جایگزین شود.
رده سنی:
12+
متن دارای مفاهیم اخلاقی و عرفانی است که ممکن است برای کودکان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از واژگان و ساختارهای ادبی قدیمی ممکن است برای خوانندگان جوانتر چالشبرانگیز باشد.
حکایت شمارهٔ ۲۵
در آن وقت کی شیخ بنشابور بود و از جوانب انکارها مینمودند و استاد امام هم از آن منکران بودو در آخرچون به مجلس شیخ آمد و آن انکار وی نماند گاه گاهی در اندرون استاد امام از راه آدمی گری اندکی داوری میبود. روزی در خدمت شیخ بکویی فرو میرفتند، سگی بیگانه بدانکوی درآمد، سگان محله بیکبار بانگ درگرفتند و در آن سگ افتادند و او را مجروح کردند و از آنجا بیرون کردند شیخ عنان بازکشید و گفت بوسعید درین شهر غریب است باوی سگی نشاید کرد. آن انکار و داوری بکلی از اندرون استاد امام برخاست و صفا پذیرفت.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۲۴
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.