هوش مصنوعی: 
                                این شعر به آیین عشق و فداکاری در راه آن میپردازد. شاعر از سوختن مانند شمع، پروانه و لاله سخن میگوید و عشق را با مفاهیمی مانند جسارت، فداکاری و رنج همراه میداند. همچنین، به تضادهای عشق مانند تقوا و کفر، کعبه و بتخانه اشاره میکند و از بیمهری معشوق و رنج ناشی از آن مینالد. در نهایت، عشق را به عنوان منبع حیات و پایندگی توصیف میکند.
                                
                                                                رده سنی: 
                                16+
                                مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به تضادهای دینی و عشقی نیاز به بلوغ فکری دارد.
                            
                        شمارهٔ ۷۴۷
                                                                                                                                            
                                                                            آیین عشق چیست؟ دلیرانه سوختن
                                        
چون شمع، گرم گریهٔ مستانه سوختن
                                                                                                                                                                                    
پنهان کرشمهایست ز آه شررفشان
کونین را به همّت مردانه سوختن
                                                                                                                                                                                    
گرمی نمانده در دل پروانه مشربان
باید چو شمع لاله، غریبانه سوختن
                                                                                                                                                                                    
باید به شمع تقوی و کفرم زد آستین
تا کی میان کعبه و بتخانه سوختن؟
                                                                                                                                                                                    
بی مهری است شیوه آن شمع آشنا
می بایدم به آتش بیگانه سوختن
                                                                                                                                                                                    
زنّار بندگی به میان پیش زلف تو
باید ز رشک محرمی شانه سوختن
                                                                                                                                                                                    
زد ساغر وصال تو آتش به هستیم
خوش دولتیست پیش تو مستانه سوختن
                                                                                                                                                                                    
می خواهم از خدا گل آتش طبیعتی
تا کی ز رشک بلبل و پروانه سوختن؟
                                                                                                                                                                                    
آتش زلال چشمهٔ حیوان عاشق است
پایندگی ست در غم جانانه سوختن
                                                                                                                                                                                    
تأثیر طبع و خوی شراب محبّت است
از خون گرم شیشه و پیمانه سوختن
                                                                                                                                                                                    
باشد حزین ادای دم آتشین تو
خواب مرا به گرمی افسانه سوختن
                                                                                                                                    
                                                            چون شمع، گرم گریهٔ مستانه سوختن
پنهان کرشمهایست ز آه شررفشان
کونین را به همّت مردانه سوختن
گرمی نمانده در دل پروانه مشربان
باید چو شمع لاله، غریبانه سوختن
باید به شمع تقوی و کفرم زد آستین
تا کی میان کعبه و بتخانه سوختن؟
بی مهری است شیوه آن شمع آشنا
می بایدم به آتش بیگانه سوختن
زنّار بندگی به میان پیش زلف تو
باید ز رشک محرمی شانه سوختن
زد ساغر وصال تو آتش به هستیم
خوش دولتیست پیش تو مستانه سوختن
می خواهم از خدا گل آتش طبیعتی
تا کی ز رشک بلبل و پروانه سوختن؟
آتش زلال چشمهٔ حیوان عاشق است
پایندگی ست در غم جانانه سوختن
تأثیر طبع و خوی شراب محبّت است
از خون گرم شیشه و پیمانه سوختن
باشد حزین ادای دم آتشین تو
خواب مرا به گرمی افسانه سوختن
                                    وزن:  مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
                                
                                                                                        
                                    قالب:  غزل
                                
                                                                                        
                                    تعداد ابیات:  ۱۱                                
                            
                                                            
                            
                                                        
                            
                                این گوهر را بشنوید
                            
                            
                                                        این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
                            گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴۶
                        
                    
                                                    
                        
                            گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴۸
                        
                    
                                
            
                            نظرها و حاشیه ها
                        
                        
                        شما نخستین حاشیه را بنویسید.
                                                                     
                                         
                                         
                                         
                                         
                         
                        