هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عارفانه، دربارهی اسارت دل در عشق یار و توصیف زیباییهای معشوق است. شاعر از زلف یار، خیال رخش، و زیباییهای طبیعت مانند سرو و لالهزار برای بیان احساسات خود استفاده میکند. همچنین، اشارههایی به رنج عشق و بندهای آن دارد.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارند.
شمارهٔ ۴۳
کسی که دل به سر زلف یار در بندد
بروی عقل در اختیار در بندد
چو خلوتی طلبد دیده باخیال رخش
به آب دیده همه رهگذار در بندد
برو چگونه نهم نام دلگشای که او
اگر دلی بگشاید هزار در بندد
بتان چین همه از سر کله بیندازند
زرشک چین قبا کان نگار در بندد
هر ان کجا که کسی را دلی شکسته بود
بدان دو تا رسن مشکبار در بندد
گمان برد که چو قدّ نگار من باشد
بدانک سرو همه تن نگار در بندد
بجان فروشدمان عشوه و چو جان بستد
دهان ز گفت و شنید استوار در بندد
زیان جانی آسان بود ولی ترسم
ز بد معاملتیهاش کار در بندد
مکن نگارا، یکبارگی چنین در وصل
تو در مبند که خود روزگار در بندد
ز عشق قدّ چو سرو تو چشم من سیلی
ز خون دیده بهر جویبار در بندد
ز عکس لعل تو خورشید طرفها سازد
بران گهر که همه کوهسار در بندد
اگر صبا بگل چهرۀ تو برگذرد
چه رسته ها که از آن لاله زار در بندد
وگر حکایت روی تو بشنود بلبل
چه نعره ها که به باغ و بهار در بندد
وگر ببینید قدّ ترا چمن پیرای
چو چوبها که بسرو چنار در بندد
بروی عقل در اختیار در بندد
چو خلوتی طلبد دیده باخیال رخش
به آب دیده همه رهگذار در بندد
برو چگونه نهم نام دلگشای که او
اگر دلی بگشاید هزار در بندد
بتان چین همه از سر کله بیندازند
زرشک چین قبا کان نگار در بندد
هر ان کجا که کسی را دلی شکسته بود
بدان دو تا رسن مشکبار در بندد
گمان برد که چو قدّ نگار من باشد
بدانک سرو همه تن نگار در بندد
بجان فروشدمان عشوه و چو جان بستد
دهان ز گفت و شنید استوار در بندد
زیان جانی آسان بود ولی ترسم
ز بد معاملتیهاش کار در بندد
مکن نگارا، یکبارگی چنین در وصل
تو در مبند که خود روزگار در بندد
ز عشق قدّ چو سرو تو چشم من سیلی
ز خون دیده بهر جویبار در بندد
ز عکس لعل تو خورشید طرفها سازد
بران گهر که همه کوهسار در بندد
اگر صبا بگل چهرۀ تو برگذرد
چه رسته ها که از آن لاله زار در بندد
وگر حکایت روی تو بشنود بلبل
چه نعره ها که به باغ و بهار در بندد
وگر ببینید قدّ ترا چمن پیرای
چو چوبها که بسرو چنار در بندد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.