هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و هجران، درد فراق و اشتیاق وصال می‌گوید. او از شب‌های بیداری، سوداهای عاشقانه و رنج‌های دلش سخن می‌گوید و بیان می‌کند که حتی اگر در کوی معشوق سرگشته باشد، از عشقش دست نمی‌کشد. همچنین از رقیبان و حسادت‌هایشان گله دارد و از دشواری‌های راه عشق می‌نالد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین استفاده از اصطلاحات و تشبیهات شعر کلاسیک ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۸۳۹

اگر دولت بود روزی به قوهستان دگر بارم
کند بازم دگر هرگز سفر کردن نپندارم

شب وصلش ندانستم که روز هجر پیش آید
بدانم قدر اگر زین پس چنان یک شب به روز آرم

که بنشسته ست در چشمم که روز از شب نپندارم
چه سودا بر دماغم زد که شب تا روز بیدارم

نمی خواهم که کس داند که از عشقم چه پیش آمد
چو نامحرم منم در ره ز خود پوشیده می دارم

اگر آشفتۀ رویش نی ام از بت پرستانم
و گر سرگشتۀ کویش نی ام از کعبه بیزارم

مفرّح بین که می سازم برایِ ضعفِ دل هر شب
ز سودایِ لبِ یاقوت مروارید می بارم

اگر جان می کشم پیشش به چیزی بر نمی آید
وگر دل یار میخواهم شکایت می کند یارم

ز تشویشِ رقیبانم چنان آواره از کویش
چو حاسد در میان آمد پریشان شد سر و کارم

محال اندیشه تی باشد اگر با خویشتن گویم
که گُلزاری به دست آید مگر بی زحمتِ خارم

نزاری را نمی دانم که چون از دست برگیرم
به دستِ ظالمی هر دم ز دستِ او گرفتارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.