هوش مصنوعی: شاعر در این متن از رنج‌ها و مشقت‌های فراوانی که در سفر زندگی متحمل شده است می‌گوید. او با وجود تلاش‌های بسیار، به آرزوهایش نرسیده و در جستجوی دوستان و خوشبختی، ناکام مانده است. از بخت بد و جفای روزگار شکایت دارد و از درد فراق و هجران می‌نالد. در نهایت، به پذیرش تقدیر و صبر در برابر مصائب زندگی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه، فلسفی و شکایت از روزگار است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۸۳۷

ز بس مشقّت و محنت که در سفر بکشیدم
به جان رسیدم و در آرزوی دل نرسیدم

جهان بگشتم و بر کوی دوستان بگذشتم
به بخت و طالعِ خود کس ندیدم و نشنیدم

به داستان برم آن گه به دوستان بنویسم
ملامتی که کشیدم قیامتی که بدیدم

رواست گر بچکد خونِ جانم از رگِ دیده
چرا به تیغِ وداعش ز رویِ دوست بریدم

رسید آن چه رسید از جفایِ چرخ به رویم
بسا که دست به دندانِ اعتبار گزیدم

به اختیار مرا چون عَلَم نمود به عالم
کسی که از همه عالم به اختیار گزیدم

نه مرغ در قفس الّا رهِ خلاص نجوید
به آرزو طلبم ره بدان قفس که پریدم

ندانم ار برسد قدرِ جامِ وصل به دستم
کنون که شربتِ قاتل ز جامِ هجر چشیدم

نزاریا به قدم استوار باش رها کن
ز روزگار شکایت مکن که جور کشیدم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.