هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تنهایی، ترس از صاعقه و رعد، بی‌دلی و بی‌کسی خود می‌گوید. او با جام شراب تسلی می‌یابد و به یاد دوست، خود را فراموش می‌کند. با نور عشق و می، تاریکی‌های شب را پشت سر می‌گذارد و از طوفان زندگی رهایی می‌یابد. در پایان، از گذر عمر ناخشنود است و از روزگار سخت شکایت دارد.
رده سنی: 18+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و غم‌انگیز است و همچنین اشاره‌هایی به مصرف شراب دارد که برای مخاطبان زیر 18 سال مناسب نیست.

شمارهٔ ۸۲۹

شبانه دوش که تنها به کنج خود بودم
ز هولِ صاعقه و بانگِ رعد نغنودم

ز بی دلی وز بی طاقتی بترسیدم
ز بی کسی وز بی هم دمی بفرسودم

ز ممکنات نبد یارِ دستِ من جز جام
ز کاینات جز آوازِ رعد نشنودم

سرم گران شد اگرچه دماغ بود سبک
ولی دماغ و سر از غّل و غش بپالودم

درین میانه به خاطر درآمد این که چرا
چنین شکسته دلم کی شکسته دل بودم

ز نورِ آینۀ خنب خانه شد روشن
سبک به صیقلِ می زنگِ سینه بزدودم

به یادِ دوست که من هیچ نیستم همه اوست
ز جامِ عشق شراب شبانه پیمودم

به پایِ مردیِ لوح اللّهم نبد حاجت
به دست کاریِ خود مرده زنده بنمودم

به نورِ عکسِ قدح در سوادِ ظلمتِ شب
ز موجِ قلزِم طوفان خلاص شد زودم

زمانه منقلب احوالِ نا جوان مردیست
ز رنجِ او به همه عمر بر نیاسودم

دریغ عمر که بگذشت و یک نفس ایّام
ز روزگار نزاری نداشت خشنودم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.