هوش مصنوعی:
شاعر در این غزل عاشقانه، از عشق عمیق و ازلی خود به معشوق سخن میگوید. او احساس میکند حتی پیش از دیدن معشوق، با او آشنا بوده و این عشق را از روز ازل در قلب داشته است. شاعر از ضعف و بیقراری خود در راه عشق میگوید و اینکه چگونه صبر و خیال معشوق او را به جنون میکشاند. همچنین اشارهای به حسادت و رقابت با دشمنان در عشق دارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از اصطلاحات و استعارههای ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین برخی اشارات عرفانی و فلسفی در متن وجود دارد که درک آنها به بلوغ فکری نیاز دارد.
شمارهٔ ۸۲۶
منم که قبلۀ جان با جمالت آوردم
همین که نامِ تو گفتند حالت آوردم
ترا ندیده هنوز آشنا بدم یعنی
که عشق روز ازل بر جمالت آوردم
به حکمِ شرع مرا با تو بر دلی دعوی ست
که تن ز چاهِ زنخ دان به خالت آوردم
ضعیف گشتم و با خاطرم نطق زد عشق
بدیهه گفت کنون با کمالت آوردم
میانِ صبر و خیالت مقالتی شد و من
ز جانبین سخن با وصالت آوردم
به پیشِ دشمنِ من گفته ای که من باری
ز دوستیِ فلانی ملالت آوردم
نخست روز که گفتی نزاری آن تو نیست
یقین نبودم و شک بر محالت آوردم
همین که نامِ تو گفتند حالت آوردم
ترا ندیده هنوز آشنا بدم یعنی
که عشق روز ازل بر جمالت آوردم
به حکمِ شرع مرا با تو بر دلی دعوی ست
که تن ز چاهِ زنخ دان به خالت آوردم
ضعیف گشتم و با خاطرم نطق زد عشق
بدیهه گفت کنون با کمالت آوردم
میانِ صبر و خیالت مقالتی شد و من
ز جانبین سخن با وصالت آوردم
به پیشِ دشمنِ من گفته ای که من باری
ز دوستیِ فلانی ملالت آوردم
نخست روز که گفتی نزاری آن تو نیست
یقین نبودم و شک بر محالت آوردم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.