هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از درد عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. شاعر از معشوقی با چشمان سیاه و زیبا یاد می‌کند که با وجود ظرافت و ملاحت، باعث رنج و دلتنگی او شده است. او از بی‌قراری، حسادت رقیب، و تأثیر عمیق عشق بر روح و روان خود می‌نویسد و در نهایت، به ناتوانی در رهایی از این درد اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ی عمیق و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کاررفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۷۵۲

مرا مکابره کشته ست بی خصومت و جنگ
به جفتِ چشمِ سیاه آن نگارِ سبز آرنگ

سمن سُرین غزلی چون غزالِ دست آموز
و لیک بر عقبش می رود رقیبِ پلنگ

ربوده گویِ ملاحت به زلفِ چون چوگان
نموده روزِ قیامت به قامتِ چو خدنگ

به دل بری همه اعضا و پیکرش چالاک
به چابکی همه شکل و شمایلش ارتنگ

به هر که بر گذرد چاره نیست تا نکند
دلش به سلسلۀ زلفِ چون کمن آونگ

به دادخواه چرا دامنش نمی گیرم
میانِ خلق وز چنگش برون کنم دلِ تنگ

چه گونه سر به گریبانِ غم فرو نبرم
که عشق باز نمی گیردم ز دامن چنگ

تَنُک دلانِ چو ما را چه قدر خواهد بود
که هوش می برد از مغزِ مردِ با فرهنگ

دلش نسوزد بر نالۀ نزاریِ زار
که گر به کوه رسد خون شود بر و دلِ سنگ
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.