هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و فلسفی از نزاری قهستانی، شاعر ایرانی، بیانگر بیاعتنایی شاعر به بدگویی دیگران و تأکید بر لذتهای معنوی و عرفانی است. شاعر از مستی و دیوانگی به عنوان جرعهای از فطرت الهی یاد میکند و اهل کثرت را غافل از بهشت و درگیر حسد میداند. او همچنین به زیبایی معشوق و عشق زمینی اشاره میکند و در نهایت، مستی را حالتی بیهوشی و بیخبری میداند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، اشارههایی به مستی و عشق زمینی دارد که مناسب سنین بالاتر است.
شمارهٔ ۵۵۰
گر همه عالم به بد گفتن زبان در من کشند
من چه غم دارم اگر با من خوشاند ار ناخوشاند
خودپرستان میرمند از ما که ما مَی میخوریم
ز آدمیّتشان نصیبی نیست یا مستوحشاند
این همه شوریدگی و مستی و دیوانگی
جرعۀ جامی است کز مبدایِ فطرت میچشند
اهل کثرت غافلاند از خلد و غافل از بهشت
وز حسد فیالجمله باری در میانِ آتشاند
در میانه هیچنه خود را همه پنداشتند
حسرتا غبنا که این مشتی گدا سلطانوشاند
تا کدامین قوم را بینند در توحید محو
آن گروهاند از همه عالم که در غلّ و غشاند
گفتهاند این کز پریشانی چه غم مجموع را
پایمالان را چه نقصان گر بر ایشان بر کشند
زهره را باری بر انجامدوست میدارم دگر
هیچ دیگر نیست با سیّارم ار هفت ار ششاند
خوبرویان را برای عاشقان آوردهاند
دل به ایشان میدهم الحق که زیبا و کشاند
گیسوانشان بین که پنداری کمند رستماند
ابروانشان بین که پنداری کمانِ آرشند
من نمیدانم نزاری را چه سودا در سرست
این همیدانم که مستان محقّق بیهُشاند
من چه غم دارم اگر با من خوشاند ار ناخوشاند
خودپرستان میرمند از ما که ما مَی میخوریم
ز آدمیّتشان نصیبی نیست یا مستوحشاند
این همه شوریدگی و مستی و دیوانگی
جرعۀ جامی است کز مبدایِ فطرت میچشند
اهل کثرت غافلاند از خلد و غافل از بهشت
وز حسد فیالجمله باری در میانِ آتشاند
در میانه هیچنه خود را همه پنداشتند
حسرتا غبنا که این مشتی گدا سلطانوشاند
تا کدامین قوم را بینند در توحید محو
آن گروهاند از همه عالم که در غلّ و غشاند
گفتهاند این کز پریشانی چه غم مجموع را
پایمالان را چه نقصان گر بر ایشان بر کشند
زهره را باری بر انجامدوست میدارم دگر
هیچ دیگر نیست با سیّارم ار هفت ار ششاند
خوبرویان را برای عاشقان آوردهاند
دل به ایشان میدهم الحق که زیبا و کشاند
گیسوانشان بین که پنداری کمند رستماند
ابروانشان بین که پنداری کمانِ آرشند
من نمیدانم نزاری را چه سودا در سرست
این همیدانم که مستان محقّق بیهُشاند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.