هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از نزار قبانی، زیبایی معشوق و احساسات شاعر را با تصاویر شاعرانه و استعاره‌های زیبا توصیف می‌کند. شاعر از خال سیاه روی صورت معشوق، غمزه‌های مست او، و قامت چالاکش سخن می‌گوید و احساسات خود را با اشاره به داستان‌های عاشقانه مانند مجنون و لیلی بیان می‌کند. همچنین، شعر حاوی نکاتی دربارهٔ رنج عشق، طعنه‌های دشمنان، و وفاداری است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و اشارات تاریخی نیاز به دانش ادبی و فرهنگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر کسب می‌شود.

شمارهٔ ۵۳۳

دامن چشمانش آلودست خونی کرده اند
یا مگر دوشینه تا وقت سحر می خورده اند

بر جمالش نقطه ای دیدم عجب آمد مرا
تا چرا بر روی خورشید آن سیاهی کرده اند

گفتم آن خال سیه بر روی خوبت چیست؟ گفت:
دانه فلفل ز هندستان به روم آورده اند

رویش ار در خط شود روزی عجب نبود از آنک
چشمه خضر است در تاریکی اش آورده اند

غمزه مستش ببین خون به ناحق ریخته ست
ور نداری باور اینک شاهدان در پرده اند

در تماشاگاه جان جز قامت چالاک تو
راستی حرفیست کز لوح ازل بسترده اند

احتمال طعنه یابد کرد از دشمن که دوست
غم نخواهد خورد اگر آسوده ور آزرده اند

عاقلان کردند بر مجنون در آن عهد اعتراض
بعد ازین دیوانه ی عاقل بدو بسپرده اند

من چو مجنون گر نظرگاهی به دست آورده ام
هر زمان بر خون من دعوی به قاضی برده اند

گر زیان در سینه ی پر آتش من می کنند
باش گو آنها که شنعت می کنند افسرده اند

شد دلم چون جوز مهر ماه گندم گون دوست
بیشتر شیرین زبانان اندک اندک مرده اند

چون نزاری مهره مهر وفاداری که باخت
تا بساط حسن خوبان در جهان گسترده اند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.