هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از درد عشق و فراق سخن میگوید. شاعر از ملالتهای ناشی از دوری معشوق و امید به وصال او میسراید. همچنین، از عشق بیپاسخ و رنجهای ناشی از آن شکایت میکند و در نهایت، به خاک درگاه معشوق به عنوان تنها مأمن دل سوختهاش اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن به بلوغ عاطفی و شناختی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم انتزاعی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۴۸۵
تا با منت این ملال باشد
کی با منت اتّصال باشد
هر چند که صحبتِ گدایی
با پادشهی محال باشد
نتوان دانست هم بکوشم
باشد که مگر وصال باشد
گر حسن کند شگفت نبود
آن را که چنین جمال باشد
جز خاکِ درِ تو آتشِ دل
ننشاند اگر زلال باشد
اندیشه نمی کنی که چندین
بی داد و ستم وبال باشد
از کویِ تو جان برد نزاری
هرگز نبرد خیال باشد
کی با منت اتّصال باشد
هر چند که صحبتِ گدایی
با پادشهی محال باشد
نتوان دانست هم بکوشم
باشد که مگر وصال باشد
گر حسن کند شگفت نبود
آن را که چنین جمال باشد
جز خاکِ درِ تو آتشِ دل
ننشاند اگر زلال باشد
اندیشه نمی کنی که چندین
بی داد و ستم وبال باشد
از کویِ تو جان برد نزاری
هرگز نبرد خیال باشد
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.