هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از نزاری بیانگر عشق الهی و تسلیم در برابر فرمان عشق است. شاعر از خرابه‌های دل خود به عنوان جایگاه نزول عشق یاد می‌کند و تأکید می‌کند که عقل در برابر عشق ناتوان است. او عشق را سلطان حقیقی می‌داند که بر دل حکومت می‌کند و پیروانش را از تعلقات دنیوی رها می‌سازد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین برخی از اشارات عرفانی نیاز به دانش ادبی و فلسفی پایه دارد.

شمارهٔ ۴۳۸

عشق تو در خرابه جانم نزول کرد
وز هرچه غیر تست دلم را ملول کرد

گویند کنج سینه تو جای عشق نیست
مصرست هر خرابه که سلطان نزول کرد

ما را چه اختیار ،مطیعیم و بنده ایم
فرمان عشق را که تواند عدول کرد

با پادشاه امید امان منقطع کند
درویش بی نوا که طمع در وصول کرد

اقطاع تست ملک دلم حجت این که عشق
جان را به من ز مبدا فطرت رسول کرد

مردانه خورد غوطه دلم در محیط عشق
دولت مساعد آمد اگر نه فضول کرد

هر کو به قول عقل نه آهنگ عشق ساخت
قانون عمر در سر آن بی اصول کرد

عنین ست در طریقه مردان به حکم عشق
با دختر رز آن که نه هر شب دخول کرد

اثبات در فنون جنون کن نزاریا
چون پیر عشق ما همه ترک عقول کرد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.