هوش مصنوعی: شاعر از عشق به معشوقی نامهربان می‌گوید که دل و جانش را برده است. او با وجود نامهربانی معشوق، او را دوست دارد و معشوق به زیبایی خود مغرور است. شاعر امیدوار است که معشوق در نهایت رحم کند، اما می‌داند که سرنوشت عشق را کسی نمی‌داند. او زیبایی و جذابیت معشوق را توصیف می‌کند و از درد دوری از او می‌نالد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'در قصد جان است' و 'به غمزه آفت خلق جهان است' ممکن است نیاز به بلوغ عاطفی برای درک داشته باشند.

شمارهٔ ۱۶۷

مرا جانانه ای نامهربان است
ببرد از من دل و در قصد جان است

به صد دل دوست میدارم ز جانش
به حسن خویشتن مغرور از آن است

که داند عاقبت هم رحمت آرد
که در احکام فطرت کس ندانست

مگر هم در کنار آید چو با او
اگر جان است و گر دل در میان است

به لب شیرین تر از آب حیات است
به غمزه آفت خلق جهان است

به رشک آمد صدف در قعر دریا
از آن دردانه ها کش در دهان است

خجل گردد قمر از ماه رویش
که نیکوتر ز ماه آسمان است

سرش با ناتوانان در نیاید
نزاری عاشق تنها از آن است

نزاری از غم نادیدن او
به صد زاریّ و زار و ناتوان است
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.