هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم و اندوهی که بر او چیره شده است سخن می‌گوید. او از دوری از شادی و گرفتار شدن در زهد و ورع که مانع خرد شده، شکایت دارد. شاعر امیدوار است که از این رنج‌ها رهایی یابد و به دنبال کسی است که دردهایش را تسکین دهد. او از ندامت و حرمان زندگی می‌نالد و احساس می‌کند که در دام بلا افتاده است. شاعر همچنین از توبه و اعتراض دیگران می‌گوید و در نهایت از بی‌اعتنایی زمانه به خود شکایت می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای سنین پایین دشوار است. همچنین، موضوعات غم و اندوه و ندامت ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامناسب باشد.

شمارهٔ ۳۱

تا می نمی خورم غمِ دل می خورد مرا
از دست غم هم اوست که وا می خرد مرا

یک دم به خوش دلی نزدم تا مکابره
زهد و ورع شدند حجاب خرد مرا

باشد کزین مشقت شاقم دهد خلاص
کو مشفقی که شقه به هم بر درد مرا

ساقی مگر به مصقله جام غم زده ای
زنگار زهد خشک ز دل بسترد مرا

زیرِ گِل از عظام رمیم آید الغیاث
بالای خاک بر سر اگر بگذرد مرا

بی احتراق آتشِ می از دبور دی
خون در عروق هم چو جگر بفسرد مرا

آه از ندامت آه که حرمان روزگار
هر شب هزار بار به جان آورد مرا

هرگز گمان که برد که صیّاد اعتبار
بر راه توبه دام بلا گسترد مرا

بر دست او ز توبه کنم توبۀ نصوح
این بار اگر پیاده به قاضی برد مرا

بر من زبان دراز شوند اهل اعتراض
گر محتسب به چشم رضا بنگرد مرا

آخر نزاریا نکنی با خود این قیاس
کآخر زمانه به هر چه می پرورد مرا

وقعت چو بشکنند نگویی که بعد از این
دیگر کس دگر به کسی نشمرد مرا
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.