هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غزل‌گونه، بیانگر درد و رنج عاشقی است که از بی‌توجهی معشوق رنج می‌برد. شاعر از زیبایی‌ها و هنرهای معشوق سخن می‌گوید اما گلایه می‌کند که او با بنده (عاشق) نسازد. همچنین، شاعر از غم و جور معشوق می‌نالد و آرزو می‌کند که بار دیگر اسیر لب و لعل او نشود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از ابیات حاوی مفاهیم پیچیده و استعاری هستند که نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل دارند.

شمارهٔ ۵۱۸

ما را غم آن شوخ، اگر بنده نسازد
این غمزده با حال پراکنده نسازد

شیرین دهنش نازده صنع خدایست
ورنه لب مردم ز شکر خنده نسازد

سر تا به قدم جمله هنر دارد و خوبی
عیبش همه آن است که با بنده نسازد

اکنون که مرا کشت، بگویند که باری
خود را به ستم غمکش و شرمنده نسازد

جانا، ز غمت مردم و از جور برستم
گر بار دگر لعل توام بنده نسازد

گفتی که به افتادگی خویش دلت سوخت
خود را که بود پیش تو کافگنده نسازد؟

آخر ز دل خسرو بیچاره برون شو
کاین خانه درین آتش سوزنده نسازد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.