هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دل‌تنگی و انتظار برای بازگشت معشوق یا دوست گمشده می‌گوید. او از جفای زمانه شکایت دارد و امیدوار است که روزی خبری از معشوق برسد. شاعر از صبا (باد) می‌خواهد که اگر از سرزمین معشوق گذر کرد، احوال دل او را بپرسد. همچنین، او حال دل خود را به پیر مغان عرضه می‌کند تا شاید در دعای سحر یادش کند. شاعر با امید به بازگشت معشوق، اشک می‌ریزد و نذر می‌کند تا اسرار دل گمگشته‌اش را بیابد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جفای زمانه و حسرت نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شماره ۱۰۵

مدتی شد دل گمگشته نیامد خبرش
یا رب از چرخ جفا پیشه چه آمد بسرش

عهد کردم که بروبم بمژه میکدهها
گر غریبم بسلامت برسد از سفرش

ای صبا گر روی از خطهٔ چین زلفش
پرسش دل بنما بلکه بیابی اثرش

حال دل عرضه نمائید بر پیر مغان
تا مگر یاد کند وقت دعای سحرش

بامیدی که سفر کردهام آید روزی
دمبدم آب زند چشم ترم رهگذرش

تا که اسرار بیابد دل گمگشتهٔ خویش
کرده نذر سگ گوئی همه لخت جگرش
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۱۰۴
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.