هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از صائب تبریزی، با تصاویر زیبا و استعاره‌های غنی، به ستایش معشوق و بیان درد عشق می‌پردازد. شاعر از آفتاب معشوق، گل‌های همراه او، و پاسخ‌های بی‌ادبانه سخن می‌گوید. همچنین، به وعده‌های پوچ، خون ریخته‌شده از عشق، و زیبایی محافظت‌شده معشوق اشاره می‌کند. در پایان، از جوانی fading و طبیعت در حال جوشش سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک نیاز دارد. همچنین، برخی استعاره‌ها و مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۶۵۳۳

چون سر زند ز مشرق زین آفتاب تو
صد شاخ گل پیاده رود در رکاب تو

در پرده حرف گوی که تبخال بی ادب
دندان نگیرد از لب حاضرجواب تو

فردا که صبح حشر زند چاک پیرهن
دست من است و دامن بند نقاب تو

بر وعده های پوچ تو ما بسته ایم دل
خوشتر بود ز چشمه کوثر حباب تو

امروز باز خون که پامال کرده ای؟
خون می چکد ز حلقه چشم رکاب تو

تعویذ چین حمایل ابرو چه می کنی؟
حسن ترا بس است نگهبان حجاب تو

صائب هنوز اول جوش طبیعت است
افسرده تر ز شیب چرا شد شباب تو؟
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۵۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.