هوش مصنوعی:
این شعر غمانگیز و عرفانی از درد فراق و عشق سخن میگوید. شاعر با تصاویر نمادین مانند زمین سیاه، آسمان کبودپوش و خورشید سوزان، غم و اشتیاق خود را بیان میکند. او از بیارزشی دنیا در برابر عشق و اهمیت خرد در رهایی از تاریکیهای نفس سخن میگوید. همچنین، هشدار میدهد که شادیهای زودگذر ممکن است به مرگ بینجامد و از خواننده میخواهد به نصیحتهای عاقلانه توجه کند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و غمانگیز، نیاز به درک بالاتر از زندگی و مرگ دارد و ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامفهوم یا سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۶۵۱۸
زمین نشسته به خاک سیاه از غم تو
کبودپوش بو آسمان ز ماتم تو
ز اشتیاق تو خورشید داغ می سوزد
چه محو لاله و گل گشته است شبنم تو؟
به حرف پوچ نفس خرج می کنی، غافل
که نیست گنج دو عالم بهای یک دم تو
به نور عقل ز ظلمات نفس بیرون آی
مگر به عید مبدل شود محرم تو
در نشاط و طرب می زنی، نمی دانی
که حلقه در مرگ است قامت خم تو
بس است در غم دنیا گریستن، تا چند
به شوره زار شود صرف آب زمزم تو؟
چه جای چشم، که هر نوک خار این وادی
سزد که گریه کند خون به ابر بی نم تو
ترحمی به سلیمان عقل کن، تا چند
به دست دیو خورد خون خویش خاتم تو؟
مدار خود به نصیحت نهاده ای صائب
ترا گرفته غم عالم و مرا غم تو
کبودپوش بو آسمان ز ماتم تو
ز اشتیاق تو خورشید داغ می سوزد
چه محو لاله و گل گشته است شبنم تو؟
به حرف پوچ نفس خرج می کنی، غافل
که نیست گنج دو عالم بهای یک دم تو
به نور عقل ز ظلمات نفس بیرون آی
مگر به عید مبدل شود محرم تو
در نشاط و طرب می زنی، نمی دانی
که حلقه در مرگ است قامت خم تو
بس است در غم دنیا گریستن، تا چند
به شوره زار شود صرف آب زمزم تو؟
چه جای چشم، که هر نوک خار این وادی
سزد که گریه کند خون به ابر بی نم تو
ترحمی به سلیمان عقل کن، تا چند
به دست دیو خورد خون خویش خاتم تو؟
مدار خود به نصیحت نهاده ای صائب
ترا گرفته غم عالم و مرا غم تو
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۵۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.