هوش مصنوعی: شاعر در این متن از رنج‌ها و تلاش‌های خود برای پالایش دل و روح سخن می‌گوید. او از فداکاری‌هایش برای رسیدن به شناخت و حقیقت می‌گوید، اما در نهایت به این نتیجه می‌رسد که با وجود همه این تلاش‌ها، هنوز خود را به درستی نشناخته است. متن پر از تصاویر شاعرانه و استعاره‌های عمیق درباره درد، رنج، و جست‌وجوی معنوی است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان شاعرانه ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۳۲۴

شد جهان پر نور تا دل را مصفا ساختم
خاک یوسف زار شد تا سینه را پرداختم

تا شدم آواره از دارالامان نیستی
تیغ می زد موج گردن هرکجا افراختم

چون توانم دور گردان را به یک دیدن شناخت
من که با این قرب خود را سالها نشناختم

سرمه شد در استخوانم مغز از دود چراغ
تا دو چشم سرمه سایش را سخنگو ساختم

گوش سنگین سنگ دندان ملامت بوده است
رخنه غم بسته شد تا گوش را کر ساختم

گردن افرازی سرم را داشت دایم برسنان
بدنیامد پیش من تا سر به پیش انداختم

از بساط خاک نقشی دلنشین من نشد
جز همان نقشی که خود را بی تامل باختم

نیست از سیل حوادث بر دلم صائب غبار
من که از روی زمین با گوشه دل ساختم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.