هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به مخاطب توصیههایی اخلاقی و عرفانی میکند. شاعر از مخاطب میخواهد که با افراد ناآگاه رابطه برقرار نکند، به عشق ازلی پایبند باشد، دل را به امیدهای بیهوده نبندد، و از رفتارهای ناشایست دوری کند. همچنین، تأکید میشود که مخاطب باید به دنبال حقیقت و معنویت باشد و از دنیای مادی و ظواهر فریبنده دوری کند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق ازلی و دوری از دنیای مادی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۱۹۹۲
خویْ با ما کُن و با بیخَبَرانْ خویْ مَکُن
دُمِ هر ماده خَری را چو خَرانْ بویْ مَکُن
اوَّل و آخِرِ تو عشقِ اَزَل خواهد بود
چون زَنِ فاحشَه هر شبْ تو دِگَر شویْ مَکُن
دلْ بِنِهْ بر هَوَسی که دل از آن بَرنکَنی
شیرمَردا، دلِ خود را سگِ هر کویْ مَکُن
هم بِدان سو که گَهِ دَردْ دَوا میخواهی
وَقْف کُن دیده و دل، رویْ به هر سویْ مَکُن
هَمچو اُشْتُر بِمَدو جانِبِ هر خاربُنی
تَرکِ این باغ و بهار و چَمَن و جویْ مَکُن
هان، که خاقان بِنَهادهست شَهانه بَزمی
اَنْدَرین مَزبَله از بَهرِ خدا، طویْ مَکُن
میرِ چوگانیِ ما جانِبِ میدان آمد
پِیِ اَسْپَش دل و جان را هَله جُز گویْ مَکُن
رویْ را پاک بِشو، عیب بر آیینه مَنِه
نَقْدِ خود را سَره کُن، عیبِ تَرازویْ مَکُن
جُز بَرِ آن کِه لَبَت داد، لبِ خود مَگُشا
جُز سویِ آن کِه تَکَت داد، تَکاپویْ مَکُن
رویْ و مویی که بُتان راست، دروغین میدان
نامشان را تو قَمَررویِ زِرِه مویْ مَکُن
بر کُلوخیست رُخ و چَشم و لَبِ عاریتی
پیشِ بیچَشمْ به جِدْ شیوهٔ ابرویْ مَکُن
قامَتِ عشقْ صَلا زد که سَماعِ اَبَدی ست
جُز پِیِ قامَتِ او، رَقص و هیاهویْ مَکُن
دَم مَزَن، وَرْ بِزَنی، زیرِ لبْ آهسته بِزَن
دَم حِجاب است یکی تو کُن و صد تویْ مَکُن
دُمِ هر ماده خَری را چو خَرانْ بویْ مَکُن
اوَّل و آخِرِ تو عشقِ اَزَل خواهد بود
چون زَنِ فاحشَه هر شبْ تو دِگَر شویْ مَکُن
دلْ بِنِهْ بر هَوَسی که دل از آن بَرنکَنی
شیرمَردا، دلِ خود را سگِ هر کویْ مَکُن
هم بِدان سو که گَهِ دَردْ دَوا میخواهی
وَقْف کُن دیده و دل، رویْ به هر سویْ مَکُن
هَمچو اُشْتُر بِمَدو جانِبِ هر خاربُنی
تَرکِ این باغ و بهار و چَمَن و جویْ مَکُن
هان، که خاقان بِنَهادهست شَهانه بَزمی
اَنْدَرین مَزبَله از بَهرِ خدا، طویْ مَکُن
میرِ چوگانیِ ما جانِبِ میدان آمد
پِیِ اَسْپَش دل و جان را هَله جُز گویْ مَکُن
رویْ را پاک بِشو، عیب بر آیینه مَنِه
نَقْدِ خود را سَره کُن، عیبِ تَرازویْ مَکُن
جُز بَرِ آن کِه لَبَت داد، لبِ خود مَگُشا
جُز سویِ آن کِه تَکَت داد، تَکاپویْ مَکُن
رویْ و مویی که بُتان راست، دروغین میدان
نامشان را تو قَمَررویِ زِرِه مویْ مَکُن
بر کُلوخیست رُخ و چَشم و لَبِ عاریتی
پیشِ بیچَشمْ به جِدْ شیوهٔ ابرویْ مَکُن
قامَتِ عشقْ صَلا زد که سَماعِ اَبَدی ست
جُز پِیِ قامَتِ او، رَقص و هیاهویْ مَکُن
دَم مَزَن، وَرْ بِزَنی، زیرِ لبْ آهسته بِزَن
دَم حِجاب است یکی تو کُن و صد تویْ مَکُن
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.